منتقدین بر نبوت محمد رسول الله، عمدتا سعی می نمایند تقدس و عصمت رسول الله را زیر سوال ببرند. منتقدین بر نبوت ایشان عمدتا با نقد حوادث مدینه، سعی می نمایند تقدس، عصمت و نبوت رسول الله را زیر سوال ببرند، حال آنکه ممکن ست فرض تقدس و عصمت اشتباه باشد. رویکرد صحیح بررسی آن ست حوادث گذشته قبل از ادعای نبوت محمد و حوادث نزدیک بعد آن واقع در مکه بررسی گردند.
ممکن است محمد در مدینه دچار خشونت بیش از حد شده باشد. در تمتع از زنان دچار افراط شده باشد و پروردگار در روز قیامت ایشان را به این دلایل عقوبت نماید. دقت نمایید این ها فرض محتمل است. اما در مکه ایشان به پیامبری انتخاب شده باشد. بعدا به این دلایل مورد عقوبت قرار گیرند.
یکی از مهمترین دلیل بر این می باشد که محمد در سن 40 سالگی دارای یک همسر ثروتمند بود. از قبیله قریش و بنی هاشم بود که دارای اعتبار و آبروی فراوانی بود. گفته می شود تا قبل از بعثت چندین سفر تجاری همسرش را رهبری کرده بود. چه شد که به همه این ها ناگهان پشت پا زد و ادعای پیامبری نمود. وی 13 سال تمام در مکه ادعای پیامبری نمود در حالیکه بیشتر از 100 نفر در طی این مدت به وی نگرویدند. مردم مکه وی را مسخره، استهزا و انواع تحقیرها و اذیت ها را در حق وی روا می داشتند اما وی از ادعای خود دست برنداشت. چرا باید از چنین موقعیت خوبی (داشتن همسر ثروتمند، موقعیت قومی و مالی (مقام) مناسب) چشم پوشی کند و خود را به این وضعیت بیندازد؟ چرایی و سعی در یافتن پاسخ این سوال بسیار مهم می باشد؟
اگر بخواهم بدون قصد اسائه ادب، از دید روانشناسی رفتاری بررسی نمایم، پیامبر اسلام در جوانی با خدیجه زنی ثروتمند و بزرگتر از خود بنا بقول مشهور ازدواج کرد. چنین کسی اصطلاحا عافیت پیدا کرده است و به خوشبختی رسیده است. حتی ذکر کرده اند که در چندین کاروان تجاری را با ثروت خدیجه رهبری کرده بود. بعد ناگهان چه اتفاق خاصی روی داد که چنین شخصی مسیر زندگی و انتخاب خود را تغییر داد؟ چنین سرنوشت خود را عوض کرد که ادعای پیامبری نمود.
از نظر تحلیل روانشناسی رفتاری حتما در زندگی این شخص اتفاق خاص و بسیار مهمی افتاده است که ناگهان بعد از ازدواج و به سعادتمندی و خوشبختی رسیدن چنین ادعایی میکند؟ نویسنده معتقد است انسان ها در حالت نرمال مبادرت به چنین اقدامی نمی ورزند. چرا محمد در چهل سالگی مسیر زندگی را بکلی تغییر می دهد؟ این از نظر روانشناسی لازم است مورد سوال و تفکر قرار گیرد؟
استدلال دوم درباره واقعه فترت وحی می باشد. فترت وحی یا انقطاع وحی را مقطعی از زمان می نامند که نزول آیات قران بر محمد بطور موقت قطع می گردیده است.
درباره شان نزول سه آیه اول سوره ضحی در قران بعنوان یک کتاب تاریخی گفته اند، زن ابولهب نزد محمد آمد و گفت می بینم، رفقیت تو را وانهاد و به تو خشم گرفته است تا خداوند سه آیه اول سوره ضحی شامل این آیه را نازل فرمودند.
دقت نمایید خود محمد به خدیجه همسر خود و کافران می گفته است که وحی دریافت نمی کنم با وجود آنکه مورد تمسخر و آزار کافران قرار می گرفته است.
وقوع فترت وحی مورد اتفاق شیعه و سنی می باشد. آیا مجاز هستیم از این اعتراف محمد برای بررسی ادعای ایشان استفاده نماییم؟ به عقیده نویسنده بله. چون نقطه قوت نیست. نقطه ضعف به حساب می آید. محل ضعف و اعتراف بر ضعف می باشد. اتفاقا مستشرقین آن را دستاویزی برای حمله بر محمد مورد استفاده قرار داده اند. حال آنکه به عقیده بنده فترت وحی و اعتراف محمد، یک دلیل متقن بر راستگو بودن محمد می باشد و اتفاقا نشان دهنده قوت و محل تامل نواندیشمندان ایرانی نیز می تواند باشد.
از نظر روانشناسی رفتاری، یک دروغگو چرا باید مدتی بگوید به من وحی نمی شود؟ ممکن نیست از یک دروغگو آنهم در اوائل ادعای خود چنین عملی سر بزند. مشهورترین مدت ذکر شده برای اولین دوران فترت وحی بعد از بعثت، سه سال می باشد!
آیا محمد به دنبال قدرت یا ثروت بود؟ جاه طلب یا قدرت طلب بود؟ در مدت سیزده سال رسالت محمد در مکه اکثریت حاضر به پذیرش سخنان وی نبودند. مورد محاصره اقتصادی قرار گرفت مجبور شد به ثروت همسر، اعتبار و آبرو قریش و بنی هاشم پشت پا بزند. در تاریخ گفته اند حداکثر 100 نفر در این 13 سال به وی گرویدند. اما در تمام این 13 سال تسلیم نشد. پشیمان نشد. از حرف و سخن خویش دست برنداشت. این تسلیم ناپذیری، انگیزش و اراده مستحکم از نظر روانشناسی چطور ایجاد شده بود؟
اراده قوی جزء با باور و یقین قلبی ایجاد نمی شود. ما فقط اینها را خوانده ایم اما تا در واقعیت آنها را تجربه نکنیم نمی توانیم درد و رنج ناشی از آن را حس کنیم. اینها در واقعیت مایه رنج روحی و روانی انسان هستند. در انسان میل به تسلیم شدن و پذیرش شکست بوجود می آورد. در اراده انسان ها خلل ایجاد می کند. مگر بدون باور و یقین ممکن است چنین اراده ای تسلیم ناپذیر ایجاد گردد.
به یک دروغگو یک درگوشی زده شود، حرفش را پس می گیرد. چند بار مورد تمسخر قرار گیرد دیگر دست از دعوت خود بر می دارد. فقط حداکثر 100 نفر. وقتی در حرکت و نهضتی فقط 100 نفر به انسان ایمان می آورند آن حرکت و نهضت از نظر عقلانی محکوم به شکست می باشد. در طول مدت 13 سال که زمان کمی نیست
مستشرقین مشهور، بگفته ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل، به گفته آلفورد ولش دلیل تأثیر زیاد محمد و موفقیت او باور خدشهناپذیر او به مأموریتش بود. آمادگی او برای تحمل مشقتها جهت رسیدن به هدفش، زمانی که هیچ توجیه عقلانی برای امیدواری وجود نداشت، صداقت او را نشان میدهد.
آیا محمد در مدینه فاسد و قدرت طلب گردید؟ در 1400 سال پیش علت خسوف و کسوف نامشخص بوده است و وقوع آن باعث بروز وحشت ، نگرانی و اضطراب بین مردم می شده است. منبع [1] (ویکیپدیا) می گوید در طول تاریخ این پدیده همواره مورد توجه اقوام و ملل مختلف بودهاست. اغلب تمدنهای کهن خورشید گرفتگی را پدیدهای شوم میپنداشتند و درباره آن اعتقادات خرافی داشتند. مردم در زمانهای قدیم از گرفتگی خورشید میترسیدند، چرا که در ابتدا علت گرفتگی را نمیدانستند و خیال میکردند که ممکن است خورشید برای همیشه ناپدید شود و بهطور معمول این پدیده را به مسائل فراطبیعی و خدایان ارتباط میدادند و ناپدید شدن خورشید را ناشی از خشم خدایان میپنداشتند. همانطور که در این منبع ذکر شده است مردم این پدیده را عموما در آن زمان به مسائل فراطبیعی و خدایان ارتباط می دادند و شوم می پنداشتند.
بر اساس اطلاعات سایت ناسا، در 27 ژانویه 632 میلادی ( جمعه 25 شوال سال 10 قمری) در مدینه خورشید گرفتگی روی داده است به نحوی که 76% خورشید پوشیده شده است. دقت نمایید آخرین سال حیات محمد بوده است. این حادثه مقارن با 21 ماهگی ابراهیم پسر محمد و روز دفن او رخ داده است.
در کتب تاریخ اسلام وقایع مدینه چنین واقعه ای ثبت شده است. نقل کرده اند بعد از تدفین ابراهیم در بقیع، کسوف رخ داد و مردم مدینه اصحاب و یاران پنداشتند که خورشید به دلیل مرگ ابراهیم اندوهگین است. نقل کرده اند محمد در فراق ابراهیم گریست و بسیار اندوهگین گردید. ایشان بعد از کسوف با آن حال اندوهگین خود فرمودند:
ای مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای قدرت حق تعالی هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و برای مرگ و حیات کسی نمیگیرند و هر زمان دیدید آن دو یا یکی از آنها گرفت نماز بگزارید.
این نقل قول از محمد در کتاب الانساب الاشراف نوشته احمد بن یحیی... البلاذری متوفی 279 هجری قمری آورده شده است. در این زمان هنوز علت واقعی کسوف و خسوف کشف نگردیده بود که آن را تحریف یا دروغ تاریخی بدانیم.
در زمان پیامبر نجوم حاکم، نجوم بطلمیوسی بوده است. علت وقوع کسوف و خسوف نامشخص بوده است آیا اگر قبول کنیم که محمد، تمامی ادعاهایش درباره خدا، وحی، ارتباط با جبرییل و ... دروغ بوده است و در این زمینه دروغ گفته است، چرا در این زمینه هم راست گفت؟ هیچ دلیلی ندارد فردی که در زمینه های دیگر فراطبیعی دروغ می گوید در این زمینه هم دروغ نگوید و از آن سوء استفاده ننماید؟
اگر محمد، پیامبر دروغین بوده ست، میتوان ایشان را با سایر پیامبران دروغین مقایسه نماییم. تعداد کسانی که بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله علی الخصوص در عربستان پس از وفات محمد ادعای نبوت کرده اند؛ بسیار می باشند. از جمله معروفترین آنها مسیلمة بن ثمامه بود که خود را شریک پیامبر در امر نبوت میدانست، و اسود عنسی و طلیحه بن خویلد و... که هر یک در منطقهای بودند.
در همان منطقه عربستان بعد از پیامبر و مشاهده موفقیت وی افرادی ادعای پیامبری کرده اند. امروزه نه نشانی از دین نه نامی از کتاب آنها باقی نمانده است. اینکه گفته شود پیامبران صاحب شریعت مانند این افراد دروغگویانی بیش نموده اند در حالیکه امروزه حدود حداقل 88% جمعیت دنیا به این ادیان معتقد هستند، زیر سوال می برد.
دروغ چون حباب هوا داخل آب می باشد. خواهی نخواهی با رسیدن به روی آب می ترکد و طرف رسوا می شود.