در داستان صفیه هم در روایات تاریخی آمده محمد می گوید اگر بخواهی به دین خودت باشی تو را مجبور به ترک آن نمی کنم ولی اگر خدا و رسول را برگزینی تو را به همسری خود برمی گزینم صفیه خود اسلام می آورد و همسر محمد می شود..
از عالم ملکوت می فرمایند:
اما این ازدواج خطا بود بخاطر اشتهای سیری ناپذیر محمّد در تعدّد ازدواج، در خفا به یکبار تذکّرش دادیم اعتنا ننمود. تمام. والسلام.
بر اساس تجربیاتی که در ارتباط با عالم ملکوت دارم، اتفاقا تذکّرات بسیار مهم را به خفا، فقط یکبار می گویند.
بطور مثال سیره ابن هشام، نویسنده آن در سال 218 هجری قمری فوت کرده است. گفته این کتاب ویرایش سیره ابن اسحاق می باشد. نسخه اصلی اثر ابن اسحاق بدست ما نرسیده است ولی بخش هایی از آن در اثار نوشته شده توسط ابن هشام و طبری بجای مانده است.
سیره ابن اسحاق قدیمی ترین شرح حال و سیره رسول خدا است که توسط محمد بن اسحاق مطلبی زیستن در 85 قمری تا 151 هجری قمری تدوین شده است. نبی مکرم در سال 11 هجری قمری رحلت نموده است.
نتیجه آنکه قدیمی ترین سیره رسول الله حداقل 80 سال پس از رحلت ایشان به رشته تحریر آمده است. عمر انسان ها در آن زمان بنظرم احتمالا در محدوده 70 سال می بایست بوده باشد. بعید است این کتب تاریخی بر اساس روایات شفاهی از افراد زنده حاضر در زمان حیات نبی اکرم برایشان نقل گردیده باشد. به احتمال فراوان بر مبنای نقل های شفاهی دست به دست شده نگاشته شده است. در بخش هایی از روایات تاریخی در کتب تاریخی درباره داستان صفیه آمده است:
به گفته طبقاتالکبری پیامبر اسلام به صفیه گفت: «از این پیشنهادهای من یکی را برگزین، اگر اسلام را برگزینی تو را برای خود نگه میدارم و اگر یهودی بودن را برگزینی، شاید آزادت کنم و به قوم خود بپیوندی». پیامبر در چهره صفیه و نزدیک چشم او نشانه کبودشده گی که به سبزی میزد دید و از او پرسیدکه این چیست؟ صفیه گفت ای رسول خدا درخواب چنان دیدم که ماهی ازسوی آسمان یثرب آمد و در دامنم قرارگرفت، این موضوع را به شوهرخویش گفتم، کنانه گفت گویا دوست داری که همسر این پادشاه یشوی که از مدینه میآید؟ وچنان برچهره ام زد که از اثر آن گرفتار عادت ماهیانه شدم. پیامبر (ص) تا صفیه پاک شد همچنان درخیبر ماند و بدون اینکه با او زفاف کند از خیبر بیرون آمد. هنگامی که شتر پیامبر (ص) راجلو آوردند تا ازخیبر بیرون آید پیامبر ران خود را افقی قرار داد که صفیه پای بر آن نهد وسوارشود، صفیه از اینکار خودداری کرد و زانوی خود را بر ران پیامبر نهاد وسوارشد، رسول خدا (ص) صفیه را پوشاند.
بعقیده بنده بعنوان یک متفکر، این ها گفتگوهایی خصوصی میان محمد و صفیه بوده است. سخن گفتن از عادت ماهیانه و صبر کردن نبی تا پاک شدن وی ...
یا بعضی منتقدان به اسلام گفته اند نبی در وسط راه به مدینه، با ایشان زفاف نمود. نزدیکی، یک رابطه خصوصی دو نفره است. هیچکس دیگر از آن اطلاع ندارد. ممکن است زن و شوهر در کنار هم بیارامند اما نزدیکی ننمایند.
سوالی که مطرح می شود، چطور این گفتگوهای خصوصی، این روابط خصوصی، بعد از 80 سال، آن هم در وضعیت 1400 سال پیش از نظر کتابت، درست محفوظ مانده و درست به مخاطب منتقل گشته اند؟ شخصا تصورم این ست که این ها بیشتر قصه پردازی هایی بوده که شنوندگان سیره یا کاتبان سیره برای پر و بال داستان به قصه ها به اینها اضافه نموده اند و صدق با واقعیت نمی نمایند.
در کتب مختلف از جمله من لایحضره الفقیه، جلد سوم صفحه 104 نسخه عربی، چاپ سوم، انتشارات موسسه نشر اسلامی، آمده است:
فردی اعرابی نزد پیامبر (ص) آمد و70 درهم، ثمن شتری را که به پیامبر فروخته بود، طلب نمود. پیامبر فرمود: پول را به تو داده ام، آن مرد گفت میان من و خود داوری قرار ده. مردی از قریش که به آنجا آمده بود، را حکم نهادند، مرد به اعرابی گفت: ادعایت چیست؟ اعرابی پاسخ داد. از پیامبر پرسید: تو چه می گویی؟ پیامبر فرمود: پول را به او داده ام. اعرابی تکذیب کرد. مرد به پیامبر گفت: آیا بینه ای بر پرداخت پول داری؟ پیامبر فرمود: خیر. مرد قریشی به اعرابی گفت: آیا حاضری بر ادعایت قسم بخوری؟ اعرابی گفت: آری، پیامبر فرمود: برای حکمیت نزد مردی می رویم که میان ما به حکم خدا حکم دهد. پس نزد علی علیه السلام آمدند. علی علیه السلام ادعای اعرابی را پرسید و سپس از پیامبر پاسخ خواست، علی به اعرابی گفت: پیامبر خدا را تصدیق نما، اعرابی انکار کرد. علی علیه السلام شمشیر بر کشید و گردن او را زد. پیامبر پرسید: چرا چنین کردی؟ علی پاسخ داد: ای رسول خدا، ما تو را بر امر و نهی الهی و بر بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و وحی خدای عزوجل تصدیق می کنیم، پس به ثمن شتر اعرابی تصدیق نکنیم؟ و من او را کشتم چون او تو را تکذیب نمود. پیامبر(ص) فرمود: درست حکم نمودی ای علی اما دیگر چنین منما. سپس رو به سوی مرد قریشی کرد و فرمود: این، حکم الهی است نه آنچه تو حکم کردی. (حر عاملی، 1401 ه ق ج 18 ، ص 200 ؛ و ن ک : محمد تقی شوشتری، 1403 ه ق ، ص 209 )
این خبر را علقمه از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
اما آنچه بنظرم می رسد:
اینکه خبر واحد است. از نظر بنده و پاره ای علمای سرشناس خبر واحد حجیّت ندارد.
از نظر فقها روایت معتبرست. من لایحضره الفقیه جزء کتب اربعه شیعه می باشد. از نظر علم رجال راویان را البته بررسی نکردم. اما برای خودم واقعا عجیب ست چرا امام صادق باید یک روایت تاریخی از زمان پیامبر که قبل آن هم در کتب تاریخی نقل نشده را نقل کنند، حال آنکه امام صادق سالها بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می زیستند.