شبهه افکانان، بر اساس نامه عمرسعد بعد از مذاکره عمرسعد با امام حسین، ادعا می نمایند ایشان ترسیده بودند، حاضر به بیعت با یزید شده بودند و نسبت های ناروایی در حق این امام عزیز تصور می نمایند. شرح شبهه چنین ست:
هم طبری و هم شیخ مفید (در «الارشاد») از نامهای گفتهاند که «عمر سعد» برای «ابن زیاد» نوشت:
حسینع پذیرفته که یکی از این چند کار را انجام دهد؛
بازگردد،
- او را به یکی از نقاط مرزی بفرستیم، و
- به شام برود و مستقیم با یزید ملاقات کند و با رفاقت! مسئله را بین خودشان حل کنند.
اما پاسخ: رسول جعفریان، در زمینه وقایع عاشورا پژوهش و تحقیقات نموده است، گزارش این وقایع در لینک http://historylib.com/articles/1980/ آورده شده است. بخش مذاکره عمرسعد با امام حسین علیه السلام بدین شرح می باشد:
گفتگوهاى چندى ميان امام حسين و عمر بن سعد در اين روزها صورت گرفت. امام در صحبتها، روى مسأله بازگشت تكيه داشت و بر آن بود تا وضعيت به گونهای درآيد كه عجالتا بتواند از حيطه قدرت ابن زياد خارج شود. در منابع، درباره محل پيشنهادى امام براى بازگشت، مطالب مختلفی آمده است. تقریباً در همه منابع كهن اين خبر يا به عبارت بهتر شايعه آمده است كه امام فرمود: يا اجازه دهيد به جايى كه از آنجا آمدهام بازگردم. يا آن كه نزد يزيد بروم و دست در دست او بگذارم. يا آن كه به يكى از نقاط مرزى دنيا اسلام بروم و همانند يكى از مرزبانان باشم. با اين همه بلاذرى اين خبر را نيز آورده است كه: يقال: إنّه لم يسأله إلاّ أن يشخص إلی المدينة فقط. او فقط درخواست بازگشت به مدينه را داشت. چنان كه عقبة بن سمعان میگويد: من از مدينه تا مكه و از مكه تا عراق، تا وقت كشته شدن او همراهش بودم. هيچ كلمهای نگفت جز آن كه شنيدم. به خدا سوگند كه آنچه ميان مردم شهرت دارد، و گمان میبرند كه حسين(ع) گفته است «اجازه دهيد نزد يزيد رفته دست در دست او بگذارم، يا به يكى از نقاط مرزى بروم» اشتباه میكنند؛ او چنين چيزى را نگفت، تنها چيزى كه میگفت اين بود: فلأذهب فی هذه الأرض العريضة، حتى ننظر ما يصير أمر الناس.
در طبرى متن نامهای از عمر بن سعدآمده كه سه درخواست بالا از زبان امام حسين در آن مطرح شده و ابن زياد هم ابتدا میپذيرد، اما با اصرار شمر آن را رد میكند. بيم آن میرود كه عمر بن سعد كه به هر روى قصد داشت جنگ صورت نگيرد، خود اين سه پيشنهاد را در تحليل پيشنهاد اصلی امام در اين نامه آورده باشد و از همين جا خبر در منابع به صورت بالا آمده باشد؛ آنچه مسلم است اين كه امام با توجه به وضعيتى كه براى ايشان و كاروان تا آخر پيش آمد، نمیتواند چنين پيشنهادى را مطرح كرده باشد. ملاقاتهایی نيز ميان امام حسين و عمر بن سعد صورت گرفت كه رقم آنها را سه يا چهاربار نوشتهاند. شايد وقتى خبر اين گفتگوهاى خصوصی به ابن زياد رسيد، او به وى نوشت: من تو را براى منادمه ]نديم [با حسين نفرستادهام. یک گفتگوى شبانه ميان اين دو نفر در وسط سپاه دو طرف بدون حضور شخص ثالث صورت گرفت كه كسى از محتواى آن آگاه نشد؛ گرچه حدسهایی زده میشد كه در منابع تاريخى منعكس شده است. اين حدسها چنين است كه امام از عمر بن سعد خواسته تا هر دو سپاه را رها كنند و نزد يزيد بروند! اما عمر بن سعد گفته است كه ابن زياد خانهام را منهدم میكند و املاكم را میگيرد. ابن اعثم گزارش تفصيلیترى آورده كه در نهايت عمر بن سعد درخواست امام را در عدم جنگ با او نمیپذيرد و امام هم او را نفرين میكند.
عمر بن سعد، بار ديگر خواسته امام را به ابن زياد منعكس كرد؛ شايد پيشنهادهايى هم از خودش بر آن افزوده باشد. از جمله آن كه حسين حاضر است نزد يزيد برود و با او بيعت كند يا به يكى از مرزها برود (تاريخ الطبرى، ج 5، ص 414). متن نامه وى در منابع نقل شده و اين كه پس از طرح پيشنهادها نوشت: هذا لكم رضاً و للامّة صلاح. ابن زياد در حال پذيرفتن آن بود كه شمر رأى او را زد و گفت: اگر حسين بن علی از اينجا برود، به دست آوردن او دشوار است. ابن زياد سخن او را پذيرفت و شمر بن ذى الجوشن ضبابى را نزد عمر بن سعد فرستاد تا به حسين بن علی بگويد: تنها راه، پذيرفتن حكم و فرمان ابن زياد است. امام حسين از اين سخن برآشفت و فرمود: أنزل علی حكم ابن الزانية؟ لا واللّه لاأفعل، الموت دون ذلك و أحلی. ابن زياد، به شمر گفت: اگر عمر بن سعد مصمم بر جنگ نيست، بگو تا كار فرماندهى را به تو بسپارد. متن نامه ابن زياد به عمر بن سعد اين بود: تو نفرستادم تا در جنگ با حسين تعلّل ورزى و عافيت جو باشى و شفاعت گر او نزد من. اگر حسين و يارانش حكم مرا میپذيرند، آنان را تسليم شده نزد من بفرست و گرنه با آنان بجنگ تا ايشان را بكشى كه مستحق كشتن هستند. وقتى حسين را كشتى، اسبان را بر جسد او بران. اگر مايل نيستى، بگذار شمر فرماندهى سپاه را بكند. به هر روى، نقش شمر در بازگرداندن عقيده ابن زياد مورد تأیید همه منابع است. تساهل عمر بن سعد در جنگ با امام، سبب برآشفتن ابن زياد شده و مرتب پيام براى شروع جنگ میفرستاد.
درین لینک pishkhan.com/news/108050 به تفصیل درباره این شبهه سخن گفته شده و رد شده است. همانطور که در گذشته هم گفته شد، طبری با خلفای عباسی حشر و نشر داشته است و مشهور به سنی بودن بوده است لذا خیلی واگویی وقایع مربوط به ائمه اطهار علیهم السلام از زبان این کتاب شایسته اعتماد نیست. در لینک گذاشته شده است هم گفته شده است که الارشاد هم بواقع از طبری نقل کرده است.
اگر واقعا امام حسین علیه السلام رضا به بیعت نعودبالله داده بودند باید آن در گزینه اول ذکر می گردید و اصلا دلیل نداشت که گزینه رفتن امام حسین به یکی از نقاط مرزی مطرح گردد. همین دو گزینه با هم باندازه کافی در تناقض هستند و تقدم رفتن به یکی از نقاط مرزی بر دیگری و در آخر بودن این گزینه، حداقل بطور منصفانه سوال برانگیز خواهد بود!
از محکمات بر اساس انصاف، سیره امام حسین علیه السلام از زمان به خلافت رسیدن یزید و قبل از دریافت نامه کوفیان حاکی از عدم سازش پذیری ایشان با یزید و پذیرش این حاکم فاسد بعنوان خلیفه مسلمین بوده است. ایشان بارها از عدم پذیرش ذلت و عدم بیعت سخن گفته است. سفری طولانی از مدینه به مکه و از مکه به کوفه به خود، خانواده و همراهان تحمیل نمودند تا از بیعت خودداری نمایند!
حال آنکه استدلال مخالفان تنها بر مبنای نامه ای از عمرسعد دشمن امام و راغب به حل مشکل بدون خونریزی می باشد و شرح حال مذاکرات عمرسعد با امام حسین علیه السلام مخفی بوده است. همچنین عبارت در نامه یزید، عبارت خاصی هست و بیعت ذکر نشده است. اگر قرار بود امام با یزید بیعت نماید و ایشان نعوذبالله واقعا ترسیده بودند، همان جا با نماینده یزید، ابن زیاد بیعت می نمودند و دیگر وقایع عاشورا روی نمی داد.
حتی بر فرض پذیرش صحت بند سوم نامه عمرسعد، به اعتقاد شیعیان آن سیاستمداری برای استمهال بیشتر بوده است. چنین عملی مسبوق به سابقه بوده است. هنگامی که ایشان در مدینه تشریف داشتند و یزید به خلافت رسید، ولید حاکم مدینه در پی دریافت نامه یزید مبنی بر گرفتن بیعت از ایشان یا شهادت نمودن ایشان، ایشان را شبانه به درباره دعوت نمود. پس از مذاکرات ایشان در انتها به حاکم فرمودند:
باید بگویم شخصی مثل من سزاوار نیست پنهانی بیعت کند و فکر نمیکنم تو نیز به چنین بیعتی راضی باشی؛ بلکه میخواهی در حضور مردم و به صورت علنی باشد». ولید گفت: بلی، امام فرمود: هرگاه مردم را به بیعت فراخواندی، ما را نیز همراه آنها دعوت کن تا کار یک جا انجام گیرد.
معنا موافقت با بیعت را به ذهن متبادر می نماید. اما ایشان پس از خروج از دربار به این بهانه، قصد حج نمودند و همراه با خانواده عازم مکه گردیدند. بواقع آن سخنان سیاست ورزی و تقیّه توسط امام برای حفظ جان، یافتن استمهال برای گریختن از مدینه بود! مذاکرات با عمرسعد هم با فرض صحت، خارج از مورد ذکر شده نبوده است.
ما بر اساس محکمات در سیره ایشان با رعایت شرط انصاف، حفظ عزت و عدم کرنش و عدم پذیرش بیعت با یزید بعنوان خلیفه مسلمین را به وضوح می توانیم دریابیم.
و اما سخن آخر:
امام حسین ع در هنگام ش. 57 سال داشتند. پیامبر اسلام در هنگام رحلت 63 ساله بوده اند.
متوسط عمر انسان ها در آن عصر، در همین حدود بوده است.
عملکرد دو برادر ( امام حسن و امام حسین ع) متضاد یکدیگر نبود، بلکه مکمل یکدیگر بود.
خوشا آنکه حسنی زیست کند و حسینی دار دنیا را ترک نماید!
[1] نوشته شده در سال 2023، این پاره نوشت و عمده پاره نوشت های اخیر، بواقع حاصل جمع آوری سلسله توئیت ها و مباحثات توئیتری هست.