عیب تدین این است که انسان دچار عجب و خودپسندی می شود، عیب بسیار بزرگی هست. متدینین خود را برتر از دیگران انسان های دیگر حس می کنند، تصور می کنند بهشت مختص آنان هست. تحت مباحث غرّه شدن به کار نیک، غرّه شدن به خدا، عجب در عبادت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
خیلی انسان متدین باید سعی نماید دچار خودپسندی نشود یک راه استغاثه و فراوان توبه و طلب عفو از خدا هست.
عالم غیب، بسیار، اعمال خوب شما را نزد شما جلوه می دهند. مهمترین روش نفوذ شیطان نزد انسان های مومن و بیشتر، زینت دادن اعمالشان نزدشان و آنان را دچار عُجب و خودپسندی نمودن می باشد!
در عرفان در باب خوف_و_رجاء (به معنای ترس از خدا و در همان حال امید به بخشایش و مهربانی او) گفته اند باید میان این دو همواره تعادل برقرار باشد.
در دعای مکارم_الاخلاق، امام_سجاد می فرمایند: پروردگارا عبادت مرا با عجب فاسد و بی اثر ننما
دعای 46 صحیفه_سجادیه: بدترین تیرهبختی برای کسی که به رحمت و کرم تو مغرور گشت
همچنین امام صادق از وصیت لقمان نقل کرده است که چنان باید از خدا بترسی که گویی اگر اعمال نیک ثقلین (جن و انس) را هم بیاوری او تو را عقوبت خواهد کرد، و چنان باید به او امید ببندی که گویی اگر گناهان ثقلین را هم مرتکب شده باشی او تو را از رحمت خویش برخوردار خواهد کرد.( الرجاء مقرونٌ بالخوف؛ ابونصر سرّاج، ص۶۱)
بنابراین یکی از آموزههای قرآنی در حوزه دعا و نیایش و آداب آن خواندن خداوند به خوف و رجاست. از این رو میفرماید: وادعوه خوفا و طمعا؛ او را در حالت ترس و طمع بخوانید.
امیرالمومنین (ع) می فرمایند:
سیئه تسوءک، خیر عندالله من حسنه تعجبک
گناهی که تو را ناراحت) پشیمان (سازد، نزد خدا بهتر است از کار نیکی که تو را مغرور سازد (الدشتی، محمد، نهج البلاغة، ج۱، ص۳۲۵، حکمت ۴۶).
در حدیثى از امام صادق(ع) میخوانیم که فرمود «خداوند متعال به داود وحى فرستاد«بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ وَانْذُرِ الصِّدیقینَ؛ گنهگاران را بشارتده و صدیقین را بیم ده» (داود تعجب کرد و) عرض کرد: اى پروردگار چگونه چنین چیزى ممکن است؟ خداوند فرمود: گنهکاران (پشیمان و نادم) را بشارتده که من توبه آنها را مى پذیرم و از گناهانشان صرف نظر مىکنم و صدیقین را بیم ده که از اعمالشان عُجب به خود راه ندهند».
در حدیث دیگرى از آن حضرت چنین آمده است که مى فرماید «دو نفر وارد مسجد شدند یکى عابد بود و دیگرى فاسق اما هنگامى که از مسجد خارج مىشدند فاسق، جزء صدیقان شده بود و عابد از فاسقان. سپس فرمود: این بدان رو است که چون عابد وارد مسجد شد به عبادت خود مىبالید و در این فکر بود و فاسق هنگامى که وارد شد فکرش در پشیمانى بود و پیوسته از گناهان خویش استغفار مىکرد.
صحیفهی سجّادیّه، دعای سیونهم
فَأَمَّا أَنْتَ- يَا إِلَهِي- فَأَهْلٌ أَنْ لَا يَغْتَرَّ بِكَ الصِّدِّيقُونَ، وَ لَا يَيْأَسَ مِنْكَ الْمُجْرِمُونَ، لِأَنَّكَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ الَّذِي لَا يَمْنَعُ أَحَداً فَضْلَهُ، وَ لَا يَسْتَقْصِي مِنْ أَحَدٍ حَقَّهُ.
ترجمه:
امام سجاد (علیهالسلام): اما تو اى خداى من، شايستهاى كه صدّيقان به رحمت تو مغرور نشوند و مجرمان از رحمت تو نوميد نگردند، كه تو آن پروردگار بزرگ هستى كه فضل خود از كسى باز ندارى و در گرفتن حق خود از ديگران سخت نگيرى.
وی با اشاره به فراز دیگری از دعای مکارم اخلاق بیان کرد: امام سجاد(ع) در ادامه این دعا بیان میکنند "لاتُفْسِدْ عِبادَتى بِالْعُجْبِ" " پروردگارا عبودیت من را با عجب فاسد و بی اثر ننما".
وی با اشاره به معنای عجب در عبادت گفت: در روایات داریم که اگر شخصی عبادت خود را عظیم بشمارد و خویشتن را از حد تقصیر خارج بداند و تصور کند که هیچ کمبودی در عبادت ندارد دچار عجب در عبادت شده است.
"عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کَیْفَ صَلَاتُکَ فَقَالَ مِثْلِی یُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ وَأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کَذَا وَکَذَا قَالَ فَکَیْفَ بُکَاؤُکَ قَالَ أَبْکِی حَتَّی تَجْرِیَ دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ"؛عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آیا از چون منی درباره نمازش سؤال می کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می کنم. پرسید: گریه ات چگونه است؟ جواب داد: می گریم تا اشکم جاری می شـود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خندیدی از این گریه در حال خود شیفتگی بهتر بود؛ زیرا چیزی از عمل شخصی که به خود می نازد بالا نمی رود ( کلینی، الکافی، ج2، ص 313، دار الکتب الاسلامیة، تهران)
"عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بَیْنَمَا مُوسَی (ع) جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ وَعَلَیْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی (ع) خَلَعَ الْبُرْنُسَ وَقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَکَ قَالَ إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْکَ لِمَکَانِکَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ"؛ حضرت موسی (ع) نشسته بود که ابلیس با شنلی رنگارنگ نزد او آمد وقتی نزدیک موسی رسید شنل را برداشت و سلام کرد. موسی (ع) فرمود: کیستی؟ گفت: ابلیس. فرمود: خدا تو را به کسی نزدیک نکند. ابلیس گفت: به خاطر منزلتی که نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسید این شنل چیست؟ گفت: بوسیله آن قلوب مردم را می ربایم. پرسید: چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی. ابلیس گفت: هنگامی که دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زیاد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود. (کلینی، الکافی، ج2، ص 313، دار الکتب الاسلامیة، تهران)
"قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِدَاوُدَ (ع) یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَأُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَکَ"؛ خدای تعالی به داود (ع) فرمود: ای داود گناهکاران را مژده بده و صدّیقین را بترسان. داود عرض کرد: چگونه گناهکاران را بشارت دهم و صدیقین را بترسانم؟! فرمود: گناهکاران را بشارت ده چرا که من توبه را می پذیرم و از گناهان می گذرم و صدیقین را بیم ده تا از اعمالشان دچار عجب نشوند؛ بدرستی که هر بنده ای را اگر برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد (کلینی، الکافی، ج2، ص 313، دار الکتب الاسلامیة، تهران)
یکی از گناهان کبیره، ایمنی از مکر خدا می باشد. ایمنی از مکر خدا نوعی افراط در رجا و امیدواری به خدا است. به این معنی که آدمی از عذاب الهی و امتحانات او ایمن نشیند و از عظمت او واهمه نداشته باشد.
ايمني از منكر الهي يك صفت باطني است كه گاهي در اعماق قلب انسان به آرامي حركت و نمو ميكند و براي شناسايي اين بيماري كشنده لازم است به نوعي رويكرد علامتشناسانه (سميولوژيستيك) روي آورد. علائم زير در اين زمينه قابل معرفي است:
1. تکبر در مقابل خلق خدا و تحقیر آنان: زيرا از عاقبت كار خود بيم ندارد كه خود را برتر از مردم ميپندارد و آنان را حقير ميشمارد؛ چه بسا او بدعاقبت شود و آنان خوشعاقبت گردند.
2. اصرار بر گناه: یعنی توبه نکردن از گناه و ترک نکردن آن؛ همان طور که امام جواد علیه السلام می فرمایند: اصرار بر گناه، نوعی ایمنی از مکر خداست.
3. عیبجویی از مردم و فراموشی گناه خود: همان طور كه امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه دیدید کسی گناهان مردم را پی جویی می کند و گناه خود را فراموش کرده است، بدانید که مورد مکر الهی قرار گرفته است
4. بقای نعمت ها و تداوم آن با وجود ارتکاب گناهان: البته باید در نظر داشت که گناهان و بقای نعمت ها برای هر کس به فراخور جایگاه اوست؛ به عنوان مثال حاج ملا هادی سبزواری از بزرگان اخلاق و حکمت درباره برخی صاحبان کشف و کرامت - که گرفتار مکر الهی هستند - می گوید: حتی ممکن است فردی که دارای کرامات و خوارق عادات باشد، به این امنیت برسد و نگرفتن این حالات از او با وجود سوء ادب، مکر خدا با اوست.( https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%DB%8C%D9%85%D9%86%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%DA%A9%D8%B1_%D8%AE%D8%AF%D8%A7)
بطور خلاصه راه نفوذ شیطان در انسان های متدین، دادن عُجب و خودپسندی، غرور و تکبر، خودبرتر بینی به آنان می باشد.