استاد سید احمد حسینی اشکوری نسخهشناس و فهرستنویس برجسته حوزه می باشد. ایشان با بیش از 90 سال عمر، دارای 300 اثر و کتابخانه ای با 40 هزار جلد می باشند.
پایگاه خبری عصر ایران با ایشان مصاحبه ای داشته است که جالب هست، پیشنهاد می کنم آن را مطالعه فرمایید ((https://www.asriran.com/fa/news/908002، خلاصه ای از آن در ادامه می آید:
یکی از مسائل مهمی من به شما بگویم، این استکه قدیم و جدید طلبه چه است؟ من بچه نجفام، تا چهل سالگی در نجف بودم خوب میدانم حوزه چهگونه است. طلبه میآمد به نجف روی دو انگیزه: یکی اینکه درس خواندن ثواب دارد و یکی اینکه در خدمت حضرت امیر باشد که باب مدینه علم است.
لذا با داشتن این دو انگیزه، با کمال فقر و فلاکت قناعت میکرد و یک زندگیهایی داشتند که شما تصورش را هم نمیکنید در سختی و مشکلات! ولی صبر میکردند؛ چون انگیزهشان این بود.
خانههای مراجع ما در نجف و زندگیهایشان به اندازه یک بچه طلبه الآن قم نیست. دقت میکنید چه میگویم؟ این انگیزه الآن رفته است. الآن انگیزه چیست؟ من خودم تو حوزه هستم، میدانم. الآن انگیزه این است که چه وقت قاضی بشود! چه وقت فلان سمت را داشته باشد! ....
چقدر خروجی دارد؟ یک نکتهای من بگویم و به این نکته نمیخواهم خودم را معرفی بکنم، میخواهم واقعیتی را که در حوزه است و طلبه دارد را بگویم، یکی از چیزهایی که من از جوانها سوال میکنم، میگویم شما در روز چقدر کار جدی میکنید، از نیم ساعت به من گفتند تا سه ساعت، از سه ساعت بالا نرفته است. من الآن 90 سال 90 و خردهای سال عمر دارم، هر روزی ۸ ساعت اقلا کار میکنم. آن طلبه است؟!
از من که میپرسند فلانی چه است؟ میگویم معمم است، نمیگویم روحانی است؛ چون روحانیتی ندارد و نمیگویم طلبه؛ چون درس نمیخواند و درس خواندن حضور تنها در مجلس درس نیست. آقا مقدمات را درست بلد نیست، میرود درس خارج که چه! از درس خارج هیچ نمیفهمد؛ چون مقدماتش را ندارد.
==
عرفان را ول بکنید! عرفان اصلا اسلام نیست؛ عرفان بافندگی است؛ اگر میخواهید من از الآن تا فردا صبح برایت عرفان میگویم، حرفهایش و خیلی از این مسائل، دکان است.
==
عمامه از قدیم بوده و یک روایتی را از قدیم (یعنی از زمان ائمه و پیامبر) روایت میکنند که میگوید «العمائم تیجان الملائکه» عمامه تاج ملائکه است. پس عمامه در عصر خود ائمه و حضرت پیغمبر بوده است. البته با این برنامه که تحت الحنک را میانداختند، یعنی به دور گردن و زیر چانه میانداختند. عمامه از اول بوده و چیز تازهای نیست. بعضی از آقایون اشکالی در عمامه سیاه میکنند ولی یکی از عمائم حضرت پیغمبر سیاه بوده است، این اشکال درست نیست. ظاهرا، البته این را من دقیقا نمیدانم، عمامه سیاه از اواخر عصر عباسی شعار سیدها شده است و عباسیها هم بعضیها عمامه سیاه داشتهاند. این اجمالا درباره عمامه
دشداشه سابقهای طولانی، حتی سابقهای قبل از اسلام دارد. سابقا در زمان جاهلیت بعضیها که خیلی تکبر داشتند، اینا دشداشه را به قدری بلند میگرفتند که گاهی به زمین برسد. ولذا ما یک روایتهایی داریم که مخصوصا سنیها خیلی به این روایتها ملتزمند، مخصوصا وهابیها؛ در آیه قرآن داریم «وَثِيَابَكَ فَطَهِّر» اینها «فطهّر» را به معنای «فقصّر» میگیرند، اینکه میگوید پاکیزه بکن لباست را، یعنی کوتاه کن لباست را. لذا، نمیدانم شما دیدید یا نه، وهابیهای حجاز اینها که خیلی به قول خودشان وهابیاند، یک وجب پیراهنشان کوتاه است. اینها به قولشان به این آیه عمل میکنند. در حالی که «فقصّر» مطلق است؛ یعنی بدون اینکه روی زمین کشیده شود، اولا، این شعار متکبرین جاهلیت بوده و ثانیا، کثیف میشود. اگر مراد از «و ثیابک فطهر» «فقصر» باشد، معنایش این است.
==
طلبه (البته طلبه، نه کسی که به اسم طلبگی برای کار دیگر آمده است!)، هیچ درآمدی ندارد. آنوقت، مصارف حقوق شرعیه؛ خمس، زکات و غیره در فقه تعیین شده است، مثلا باید از فقرا باشند و چه ...، طبق دستهبندی که در احکام زکات و در احکام خمس ما داریم، ولی در نتیجه، مال فقرا است.
شخصی که میآید برای درس خواندن و آنهم هیچ درآمدی ندارد و در این رشتهای هم که کار میکند، خدمت به دین است و این هم در واقع، فقیر است؛ چون کاسبی و درآمد خاصی ندارد. بنابراین، میشود به او از وجوهات شرعیه پرداخت کرد. ولی اشکال شخص من این استکه این مال فقرا است و طلبه به عنوان اینکه دارد کار دینی انجام میدهد، میتواند از این پول بگیرد؛ چون درآمد مادی ندارد. اما چقدر میتواند بگیرد و چقدر میتواند بخورد؟ اشکال ما سر این است. اینجور نیست که الآن برخی فکر میکنند که هرچه به دستشان آمد، مال پدرشان است، نه.
==
برویم سر موضوع بعدی و آنهم بحث عناوین است. این عناوین در حوزه های علمیه و در میان علما بالاخره از قدیم چطور بوده و بعد الآن چطوری شده؟ از کجا شروع شده است؟ به چهکسی میگویند «ثقة الاسلام»، «حجةالاسلام»، «حجةالاسلام و المسلمین»، «آیتالله»، «آیتاللهالعظمی» تا «علامه» و الی آخر؟ این عناوین را هم اگر لطف کنید تعریف خاصی بفرمایید...
- من برای عناوین اصلا ارزش قائل نیستم و الآن هم به شما گفتم که 300 جلد از آثارم تا الآن چاپ شده است و هیچ یکی از این عناوین روی آن نیست. من تراجم الرجال، المفسر و کارهایی امثال اینها کردهام که در آنها حتی برای افراد هم عنوان نمیگذارم؛ مثلا در المفسر، فلانی شاگرد که بوده، نوشتهام: «تتلمذ علی السید ابوالقاسم الخوئی، السید محسن الطباطبایی الحکیم، السید محمود الشاهرودی» و السلام. حتی برای آنها لقب نمیگذارم.
-اول از همه، «ثقة الاسلام» است؛ یعنی اینکه (اسلام، مراد مسلمین است) این فرد، مورد اعتماد مسلمین است. این عنوان شروع شده از کلینی. اما الآن پائینترین لقبی است که به هر بچهای بگوید «ثقة الاسلام»، بدش میآید. بعد، «ثقة السلام و المسلمین» یک خورده چربتر است. بعد، «حجة الاسلام» یعنی حجت خدا، اسلام و حجت دین. یک شخصیت علمی بزرگی در اصفهان بود، حجة الاسلام شفتی. از آثار مهمی که از آن حجة الاسلام است، البته آثار و کارهای علمی خیلی مهمی دارد، کار ندارم، یک مسجدی خیلی مهمی در اصفهان ساخته که میگویند بهترین کاشی معرق دنیا است. خب، این حجة الاسلام است.
الآن اگر به طلبه جوان، بگویی حجةالاسلام، خوشش نمیآید. بعد «حجة الاسلام و المسلمین» است. بعد میآید، «آیت الله»؛ در عربی «آیت» به معنای نشانه است و آیت الله یعنی نشانه وجود خدا یعنی از طریق مخلوقات پیبردن به وجود خدا. اصل آیت الله معنایش این است و این اولین بار به علامه حلی گفته شده است.
علامه حلی را میگویند که 500 تا مؤَلَف (تألیف) داشته است. یکی از کارهای علامه حلی این است که خدابنده را شیعه کرده است. یک شخصیت عظیم و عجیبی است که این را «آیت الله» میگفتند. اگر یک کسی به من بگوید آیت الله، میگویم نگو، چرا؟ چونکه تمام مخلوقات نشانهای خدا است «و فی کل شئ له آیة تدل علی انه واحد»، گفتم این را نگو و الآ اگر بالمعنی الاعم بگویید به قول آخوندها، انسان مساوی میشود با موجودات دیگری که آن هم یک آیتی از خدا هستند و اگر بالمعنی الاخص بگویید، دروغ است؛ یعنی به یک مقام علمی رسیده که این لقب را میشود بهش گفت مثل علامه حلی، این دروغ است.
اولین کسی را که «آیت الله العظمی» لقب دادند، حضرت امیر المؤمنین است. یک عدهای منجمله گروهی از شیخیها اینها «آیت الله معظّم» میگویند و «عظمی» نمیگویند؛ فرقش این است که «معظّم» یعنی مهم و «عظمی» یعنی مهمتر که آن درجهای بالا است و لذا به احترام اینکه این لقب حضرت امیر است، به قول خودشان، میگویند آیتاللهمعظّم. اما لقب علامه، «علامه» به اعتبار ادبی صیغه مبالغه است؛ یعنی خیلی علمدار، دانشمند بزرگ، نه تنها دانشمند، بلکه دانشمند بزرگ و اولین کس که این لقب را برایش گفتند، باز هم علامه حلی است.
اینها القابی است که استفاده میشد و هرکدام یک ریشهای دارد ولی این القاب الآن وضعیت مناسبی ندارد. نشان دارم یک آقا یی را که هی اصرار میکرد که بهش «آیت الله» بگویند!
==
حوزه امروز با حوزه گذشته چقدر فرق دارد؟ چه نجف، چه قم مثلا.
- طلبه باید به خاطر خدا منبر برود.در حوزه نباید معامله باشد. طلبگی این نیست که در کامپیوتر سرچ کنی و کتابی در آوری. نه. این کتاب نویسی نیست.
==