نویسنده: محمد موسوی عقیقی
دینورزی اجباری در قرآن
[عدم اجبار احکام شرعی مانند حجاب در قرآن]
مهمترین دلیلی که میتواند آزادیهای دینی را محترم و مُجاز برشمرد، یا دلایلِ اجبارگرایان، یعنی کسانی که قائل به لزومِ اجبار احکام اسلامیاند را نقض کند، آیات قرآن است. کتابِ محمد(ص)، حتی به تصریح روایات متعددی از شیعه و اهل سنت، مهمترین سند اسلامی برای ایجاد قواعد دینی و برداشتهای فقهی است. من در اینجا پنج آیهی تراز و صریح را میآورم که دلالتشان نفی هرگونه اجبار دین و احکام دینی به جامعه است.
🔸آیهی اول: 256 سورهی بقره
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ - در دین هیچ اجباری نیست. راه از بیراه مشخص شده است.
الف) این آیه برخلاف تصور، اطلاق دارد. یعنی معنای آن فراگیر است و همه جنبههای دین، یعنی چه اصلِ دین، چه اصولِ دین و چه فروعات دینی را شامل میشود. دلیل آن هم دو مورد است:
(1) «الف و لام» در «الدین» اگر «عهد خارجی» باشد، یعنی دین در اصل با اجبار نیست. این عدم اجبار لوازمی دارد، مانند اینکه در جزئیات دینی هم اجبار معنا نخواهد داشت. اگر هم «الف و لام» در «الدین»، عبارت از «استغراق» باشد، یعنی همهی دین را شامل خواهد شد، چه اصلِ دین و چه احکام دینی.
(2) فراز مورد بحث در آیه، اگر جملهی خبری باشد، یعنی در حقیقت دین اجبار نیست. طبیعتاً حقیقت دین، شامل جزئیات هم خواهد شد، مگر آنکه بگوییم، جزئیات دینی، حقایق دینی نیستند. اما اگر جملهی انشائی باشد، یعنی مردم حق ندارند در دینورزیشان اجبار به کار ببرند.
ب) جملهی «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»، در پی آن نیست که بگوید در دین اجبار وجود دارد یا اجبار در اصل دین است؛ بلکه چنین منظور دارد که «در دین هیچ اجباری نیست [زیرا] راه از بیراه مشخص شده است». «قَد» در این جمله، در بیان علتِ چنین عدم اجباری است. پس بنا بر آیاتی چون 3 سورهی انسان راهِ هدایت بیان شده، حال اینکه انسان چنین راهی را قبول نماید یا آن را انکار نماید، انتخابی است: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا».
🔹آیهی دوم: 99 سورهی یونس
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ – اگر خداوندگار تو میخواست، قطعاً هرکسی که در زمین است، یکجا ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را به اجبار مؤمن میکنی؟.
دلالت آیه از آیهی قبلی، بهتر است. «مؤمنین» کسانی را شامل میشود که به تمام قرآن و سخنان محمد بن عبدالله(ص) ایمان آورند. پس مذمت ایمانِ اکراهی، شامل احکام دینی هم خواهد شد.
🔸آیهی سوم: 21و22 سورهی غاشیه
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ – تذکر بده که تو تنها تذکر دهندهای. هیچ سلطه و الزامی در اختیار تو نیست.
در این آیه صراحتاً به محمد بن عبدالله(ص) گفته شده که تو تنها «تذکر دهنده»ای و حیطهی اختیار تو در این حد است و ابداً حق سلطهورزی و اجبار در این «تذکر» را نخواهی داشت. دلالتِ آیه، محکمتر از آیهی پیشین است. زمانی که پیامبر شأن سلطه و اجبار نسبت به «تذکر» خودش را ندارد، مسلمانان هم چنین شأنی را قطعیتر نخواهند داشت. قرآن به نظر مشهور فقیهان 500 آیه و به نظر قرآنپژوهانی بیش از 2000 آیه در خصوص احکام و تکالیف دینی دارد. بنا بر آیهی 10 سورهی حجر، تمام قرآن «ذکر» بوده و مطابق این آیه پیامبر «مذکر» است، پس «تذکر» شامل اصل و جزئیات دین میشود.
🔹آیهی چهارم: 45 سورهی قاف
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ – ما نسبت به آنچه که آنها میگویند آگاهتریم (تا تو)، و (ای پیامبر) تو هیچگونه اجبار و زوری بر آنان نداری، پس [صرفاً] کسانی که از وعدهی ما میهراسند را، تذکر بده.
دلالت این آیه، از قبلی محکمتر است. در اینجا خداوند خود را نسبت به اعمال بندگان، «آگاهتر» از پیامبر خود میداند و به او صریحاً میگوید حق اجبار و زورگویی نسبت به امور دینی و ایمانی را ندارد. در ادامه تأکید میکند که تو تنها دربارهی وعده و وعید، تذکر میدهی، همین و بس!