دین الحق و اخلاق اسلامی

اما کارکرد دین چه می باشد؟ از رسول الله صلی الله علیه نقل گردیده است:

إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ

من معبوث شدم که‌ اخلاق را تکمیل کنم

کارکرد دین، انسان سازی، در دو مقوله می  باشد اول تربیت خود یا خودسازی یا تهذیب نفس و دوم رعایت انسانیت یا اخلاق اسلامی در تعامل با دیگر انسان ها. به عقیده نویسنده، انسانیت امروز صرفا یک شعار شده است و رعایت انسانیت واقعی، بدون تهذیب نفس امکان پذیر نمی باشد. انسانیت فقط شفقت و مهربانی با خلق نیست. عمده آن این است. اما چنین راهکاری در کل، باطل و محتوم به عدم رعایت دائمی آن توسط انسان ها می باشد. فقط کودکان و خردسالان نیازمند تربیت نمی باشند. همانطور که بیان گردید انسان ها نیز در بزرگسالی نیازمند تهذیب و تربیت نفس هستند و ما انسان ها در تربیت یکدیگر هم نقش موثری داریم. خشونت بعنوان آخرین راه چاره، هنگامی که ظلم به ما از حد می گذرد، بعنوان تنبیه پدرانه و مادرانه نه تعدّی یا از حدود عبور نمودن هم جزء انسانیت و بخشی از راهکار تربیتی انسان ها محسوب می گردد.

 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا  ، وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (سوره شمس آیات 9 و 10)

(قسم به این آیات الهی) که هر کس نفس ناطقه خود را از گناه و بدکاری پاک و منزه سازد به یقین (در دو عالم) رستگار خواهد بود. و هر که او را (به کفر و گناه) پلید گرداند البته (در دو جهان) زیانکار خواهد گشت.

اصولی وجود دارد که رعایت آنها برای همه انسان ها التزام دارد. استاد گمنامی نام آن را دین الحق گذاشته است. این اصول در طول تاریخ متغیر است و در جوامع انسانی بسته به حرکت و در دیالکتیک با جامعه مشخص می گردد. بطور مثال امروزه می توان به حق حیات انسانی و محترم شمردن حق حیات، حق آزادی اندیشه، نفی نژاد پرستی، نفی خشونت پراکنی و نفرت پراکنی، پورنوگرافی کودکان و ... در کشورهای غربی اشاره نمود. بعضی به نفی انواع و اقسام تبعیض و نیز نفی پورنوگرافی هم نیز معتقد هستند. دین الحق اصولی است که آحاد یک جامعه و افراد یک جامعه به حکم عقل سلیم به لزوم اجباری بودن و رعایت کردن آن توسط همه افراد جامعه رسیده اند. در رعایت دین الحق التزام و پایبندی برای تک تک افراد جامعه وجود دارد و رعایت دین الحق برای همه انسان ها با هر مکتب و مسلکی لازم می باشد. حق آزادی اندیشه و آزادی بیان تا آنجا محترم است که نفی اصول دین الحق نماید و این مسئله نافی حق آزادی اندیشه و آزادی بیان بشر نمی باشد.

 

ملکوت آن را اصول همگانی اخلاقی در هر جامعه می نامد. اینها الزام دارند.

 

به عقیده نویسنده پایبندی به شرع و متشرع بودن یک مسئله شخصی می باشد. شخص حق انتخاب دارد که متشرع باشد یا نباشد. به واجبات و محرمات دین خود عمل نماید یا نه. اما در رعایت دین الحق التزام و پایبندی وجود دارد. رعایت دین الحق برای همه انسان ها با هر مکتب و مسلکی لازم است. آموزه های مخالف با دین الحق حتی اگر در ظاهر جزء شرع و مثلا دین اسلام باشند مطرود هستند و باید کنار گذاشته شوند. یاد بگیریم اول انسان باشیم بعد متشرع. نه اینکه مانند متشرعانی باشیم که بویی از انسانیت نبرده اند که حد نهایی آن امروزه در داعش تبلور یافته است. اگر منصفانه نگاه کنیم متوجه می شویم بسیاری از اندیشه ها و اعمال داعش ریشه در فقه اسلامی دارد.

 

وجود قوانین مبتنی بر ممنوعیت نژاد پرستی در کشورهای اروپایی در همین راستا می باشد. اگر ممنوعیت نفی هولوکاست وجود دارد، بدین دلیل می باشد که نفی هولوکاست در اروپا توسط عامه نژادپرست آنجا صورت می گیرد و در جهت تطهیر هیتلر می باشد. اگر قوانینی در راستای حمایت از آزادی اندیشه و بیان وجود دارد در همین راستا می باشد. در پیام رسان های خارجی از جمله تلگرام قوانین ممنوعیت پورنوگرافی و خشونت پراکنی و نفرت پراکنی وجود دارد و گروه ها یا کانال هایی که به این امر مبادرت کنند بسته می شوند.

عمده سانسور اینترنت در کشورهای غربی هم مربوط به اصول توافق کرده در دین الحق در جامعه آنها می باشد. کشورهای اروپایی و علی الخصوص در آلمان بدلیل جنگ های جهانی، تبلیغ نژاد پرستی سانسور و ممنوع می باشد. سایت های مربوط به تروریسم و موارد دیگر که خارج از حوزه این مقاله می باشد در کشورهای غربی سانسور می شود[2][1].

خشونت آخرین چاره است. خشونت فی نفسه در بعضی هنگام بعنوان آخرین چاره لازم و ضروری می باشد. آنچه مورد نقد و عیب می باشد، خشونت طلبی و خشونت پراکنی بواقع ترویج خشونت می باشد.

در مقاله اومانیزم الهی، انسان مرجع مشروع امر [3] بیان گردید که اِبایی از چیدن میوه های شیرین نداریم و لذا میوه شیرین دین الحق را می پذیریم. اما اخلاق اسلامی هم سخنانی برای بیان دارد که متاسفانه به ورطه فراموشی سپرده شده است. از نظر اخلاقی محرماتی وجود دارند که بخشی از آنان گناهان کبیره محسوب می گردند. از نظر فقه اسلامی فردی که گناهان کبیره از او سر بزند و توبه نکند، عادل محسوب نمی گردد و اقتدا به او در نماز جائز نیست[4].

شهید دستغیب، کتابی بنام گناهان کبیره نگاشته است که در آن به تفصیل به شرح گناهان کبیره پرداخته اند، نویسنده به جد پیشنهاد می نماید خوانندگان این کتاب را مطالعه نمایند. در ادامه مقاله تعدادی گناهان کبیره که به نظر نویسنده با اهمّیت است و مغفول واقع شده است، را از کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب بیان می داریم.

اولین گناه کبیره و بزرگترین گناه کبیره شرک به خدا است.  شرک در مقابل توحید و ضد آن می باشد. در گذشته مردم بواسطه پرستش بت هایی خاکی مشرک می شده اند. اما امروزه عقول مردم پیشرفت نموده، انسان ها جایگزین بت ها شده اند. امروزه آدمیان، انسان پرست شده اند. بعضی به واسطه روحانیون مشرک شده اند، بعضی به واسطه چهره های مشهور و دانشمند، بعضی به واسطه سلبریتی ها و ....

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: نیت شرک در میان امت من از راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگی صاف در شبی ظلمانی مخفی تر است.

اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (توبه 31)

آنها دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را خدايانى به جاى خداوند (در اطاعت بى‏قيد و شرط دستوراتشان) اتخاذ كردند، در حالى كه مأمور نشدند جز به آنكه خداى يگانه‏اى را بپرستند كه معبودى جز او نيست، منزه است از آنچه شريك او مى‏سازند.

از مصادیق شرک در عبادت، ریا و سُمعه می باشد. ریا، ظاهر سازی و نشان دادن عمل خیر خود به دیگران و سُمعه به گوش دیگر رسانیدن و خبر دادن به دیگران از کار خوب خود به دیگران می باشد. هر دو این ها جزء مصادیق شرک محسوب می گردند و وعده دوزخ برای آن ها داده شده است. برای عبادات شرائطی مقرر داشته شده است که اهم و اعظم آن اخلاص در نیت هست. آنچه واضح و آشکار است یک سیستم حکومتی نباید ریاپرور و نفاق پرور باشد.

وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (سوره بینه آیه 5)

در صورتی که (در کتب آسمانی) امر نشده بودند مگر بر اینکه خدا را به اخلاص کامل در دین (اسلام) پرستش کنند و از غیر دین حق روی بگردانند و نماز به پا دارند و زکات (به فقیران) بدهند. این است دین درست.

در روایات و احادیث از امام باقر  و امام صادق  داریم که جهنم از شدت و گرمی آتشی که ریاکاران بدان معذب هستند، می نالد. خواه ربا در اعمال واجبات باشد یا در مستحبات. خواه نیت وی بطور استقلال باشید یا تشریک. منظور از استقلال این است که منظورش فقط تحصیل قرب و منزلت و آبرو نزد خلق است و منظور از تشریک آن است که منظورش هم امتثال امر الهی است و تحصیل رضایت و قرب او و هم تحصیل آبرو و منزلت نزد خلق.

انسان ممکن است در مقام مَدحِ خلق هم دچار شرک خفی گردد. اینکه صفاتی به انسانی نسبت دهد که آن صفت مختص خداوند می باشد. یا آنکه شخصی را بی واسطه و بطور مستقل از خداوند در حیات و ممات، سود و ضرر خود موثر ببیند و او را مدح و ستایش نماید. بطور کلی انسان باید از تملّق و چاپلوسی دیگران خودداری نماید، هم از نظر روانشناسی، هم از نظر مذهبی منع گردیده است.

در تفسیر نماز، سوره حمد، الحمدلله گفته اند حمد و ثنا مختص پروردگار است. اما تشکر نه حمد و ثناء از بندگان مجاز است. رسول مکرم اسلام(ص) در توصیف انسان مومن می‌فرمایند: لیس من خلق المومن الملق: تملق از منش و اخلاق انسان با ایمان نیست. در نامه پنجاه و سوم نهج البلاغه مشهور به عهدنامه مالک اشتر خطاب به یار باوفای خود و تمامی حاکمان اسلامی می‌فرمایند: تا می‌توانی به پرهیزکاران و راستگویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند و تو را برای اعمال زشتی که انجام داده‌ای تشویق نکنند که ستایش بی‌اندازه خودپسندی می‌آورد و شخص را از عزت دور می سازد.

در کتاب شهید دستغیب، در باب گناه کبیره شرک به خدا، بخش توحید و محبت آورده است، شخص موحد چون دانست که هر چیزی از هر آفریده ای به او می رسد همه از جانب خدا است و اسباب مسخر او هستند پس باید علاقه قلبی و دوستی او تنها خداوند باشد و هیچ آفریده ای را بالاستقلال دوست ندارد. دوستی او باید مورد امر خداوند بوده باشد.  امام صادق علیه السلام فرمودند ایمان شخص به خدا خالص نمی شود تا اینکه خدا را دوست تر دارد از خودش و از پدر و مادر و فرزند و زن و مالش و از تمام مردمان.[5]

عارفان عاشق، قلب انسان را جایگاه حب خدا و رسول و ائمه هدی بالتبع آن می دانند. حب دگر در آن راه ندهند. حب های دگر تبعی هست. اسمی نیست. اصل حب مال خدا و رسول خدا است. به تبع آن دوستی و مودت میان محبان خدا و  رسول خدا و ائمه هدی هم در دل بوجود می آید. اما تسلیم و مقهور غیر از خدا و رسول بودن از مظاهر شرک است. خداوند تو را آزاد آفریده است. رابطه مریدی و مرادی را می توان از دیگر مظاهر شرک دانست که توسط برخی جریان های صوفیه در ایران و سایر نقاط جهان ایجاد شد. اصولا در تفکر صوفیه شرط یک سالک حقیقی، تسلیم محض در برابر اوامر و گفته های مرشدان و اقطاب است و این یعنی از میان رفتن عقل و تصمیم فردی و مستحیل شدن و بی اراده گشتن در مقابل فردی دیگر که خود نیز از خطا و اشتباه مبری نیست. امام علی علیه اسلام می فرمایند:  نفس خود را از هر گونه پستى و حقارت باز دار... و هرگز برده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است و آن نيك و خير كه جز با شر و زشتى به دست نيايد، نيكى نمى باشد.

از دیگر گناهان کبیره قطع رَحِم می باشد. اصطلاحا به عدم رفت و آمد و قطع رابطه با خویشاوندان قطع رحم گفته می شود. در مقابل قطع رحم، صله رحم است که سعی در برقراری پیوند با خویشاوندان می باشد. از زشت ترین مصادیق قطع رحم تکبر به رَحِم فقیر است. اینکه شخص بواسطه داشتن مال و ثروت دنیوی، اعتنایی به رَحِم فقیر یا بی اعتبار خود نکند و بر او تکبر نماید.

از دیگر گناهان کبیره، رباخواری می باشد.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (آل عمران ، 130)

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، ربا را [با سود] چندين برابر مخوريد، و از خدا پروا كنيد، باشد كه رستگار شويد.

واضح و آشکار است که قرض دادن پول با سودهای بالاتر از تورم و طبق عرف بازار، از مصادیق ربا محسوب می گردند. در آیات قران رباخواری از مصادیق جنگ و دشمنی با خدا و رسول برشمرده شده است. امام باقر علیه السلام می فرمایند بدترین کسب ها، معامله ربایی است[6]. در احادیث گفته اند ربا به مراتب بدتر از زنا است.

از دیگر گناهان کبیره، قَذَف است و آن نسبت زنا یا لواط به زن یا مرد مسلمان پاکدامن دادن است.

به یقین، کسانى که زنان پاکدامنِ بى خبر مؤمن را به فحشا متهم مى کنند، در دنیا و آخرت لعنت شده و از رحمت خدا دور گردیده اند، و براى آنان عذابى بزرگ خواهد بود (سوره نور آیه 23)

و کسانى که زنان پاکدامن را به زنا متهم مى کنند، سپس چهار مرد را بر درستى گفته خویش شاهد نمى آورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید و هرگز شهادتشان را در هیچ امرى نپذیرید که اینان فاسقند (سوره نور آیه 4)

طبق آیه قران، وقتی به زنی نسبت زنا داده می شود باید چهار نفر گواه بر آورده شود وگرنه اگر چهار گواه را نیاورد باید هشتاد تازیانه زده شود. بر بعضی دشنام ها به سبب معنی که دارند و نسبت زنایی که به پدر، یا مادر، یا خواهر یا دیگر خویشاوندان نزدیک دشنام داده شده، برقرار می گردد حدّ واجب است و گناه کبیره محسوب می گردند.

از دیگر گناهان کبیره، دروغ است که آن را جزء بزرگترین کبائر دانسته اند. در احادیث هست خداوند بسبب دروغ گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است برای او می نویسد[7]. متاسفانه در جامعه و حکومت ما دروغ رایج است. حتی در احادیث دروغ از شراب هم بدتر دانسته شده است. امام باقر علیه السلام می فرمایند خداوند برای شر قفل هایی قرارداده و کلید آن شراب است و دروغ بدتر از شراب است. بدترین مراتب دروغ، دروغ بخدا و پیغمبر و امام است. حتی ترجمه به خلاف هم جزء این مراتب دروغ است بطور مثال آیه قران را ترجمه به خلاف نماید. یا جمله ای که از قران نباشد را به قران نسبت دهد. از دیگر موارد این است که حدیثی را پیش خود اختراع کند و به پیغمبر یا امام نسبت دهد. یا حدیثی از کسی بشنود یا در کتابی ببیند و با اینکه می داند دروغ است مع الوصف آن را بامام یا پیغمبر نسبت دهد. در اینحالت نقل اخبار بشرط مستند بودن و آن که مخالف ضروریات دین و مذهب نباشد و نیز موجب هتک مقام امام هم نباشد و غرابتی که موجب هتک اخبار می شود بقسمی که بواسطه سبکی آن، عقل سلیم از پذیرفتنش اباء دارد نباشد، فقط نقل کردن چنین اخباری با استناد بکتابی که در آن دیده جایز است. امام باقر علیه السلام می فرمایند نقل حدیث مکن مگر از شخص ثقه وگرنه دروغگو خواهی بود و دروغ سبب ذلت و خواری نزد خدا و خلق است[8]. همچنین امیرالمومنین به حارث همدانی می فرمایند: نقل مکن برای مردم هر چه را که شنیدی که همین (بی مبالاتی در نقل) کافی است در دروغگویی[9].

از دیگر مراتب دروغ، قسم دروغ و شهادت دروغ و کتمان شهادت هست که هر یک گناه کبیره جداگانه ای نیز محسوب می گردند. در کتاب شهید دستغیب ذکر گردیده است دروغ کوچک و بزرگ ندارد. بعضی تعارفات ایرانی هم دروغ محسوب می گردد و از آنها ائمه نهی فرموده اند. از امام صادق علیه السلام روایت شده است دوست ندارم خداوند مرا از کسانیکه عرضه می دارد چیزی را که بدان قصد ندارد ثبت بفرماید[10]

 

از دیگر گناهان کبیره، دو گناه پیمان شکنی و خیانت در امانت است که هر دو من جمله گناهان کبیره می باشند، در آیه 25 سوره رعد آمده است:

و آنان که پس از پیمان بستن (با خدا و رسول) عهد خدا را می‌شکنند و هم از آنچه خدا امر به پیوند آن کرده پاک می‌گسلند و در روی زمین فساد و فتنه بر می‌انگیزند اینان را لعن (خدا) و منزلگاه عذاب سخت دوزخ نصیب است.

همچنین انفال آیه 27 آمده است:

ای کسانی که ایمان آوردید، زنهار (در کار دین) با خدا و رسول و در امانتهای خود با یکدیگر خیانت مکنید در صورتی که می‌دانید.

از دیگر گناهان کبیره، کم فروشی می باشد. بدین معنا می باشد که هر گاه چیزی به کسی بفروشند یا ادای دینی نمایند چیزی از پیمانه و ترازو کم کنند. یک سوره از قران بنام مطففین به کم فروشی اختصاص یافته است. حقه بازی و غش در معامله هم جزء کم فروشی محسوب می شود.

از دیگر گناهان کبیره، معونت ظالمین یا کمک به ستمگران می باشد. همچنین یاری نکردن ستمدیده در صورت امکان و توان، نیز از جمله گناهان کبیره می باشد. علاوه بر کمک به ستمگران، میل کردن به آنها نیز حتی از جمله گناهان کبیره محسوب می شود. امام موسی بن جعفر می فرمایند: داخل شدن در کارهای سلاطین جور و یاری کردن آنها و سعی کردن در انجام مقاصدشان همپایه کفر است و ... از گناهان کبیره ای است که سزاوار آتش می شود[11]. پیامبر (ص) فرموده اند: هر که ظالمی را دعا به بقای عمر کند، دوست داشته باشد نافرمانی خداوند را در زمین[12]

از دیگر گناهان کبیره، اسراف است. متاسفانه امروز اسراف، چشم هم چشمی عادی شده است. انسان بهتر است که مقتصد و با میانه روی زندگی نماید. اسراف به معنای تجاوز از حد و زیاده روی کردن است.

ای فرزندان آدم، زیورهای خود را در مقام هر عبادت به خود برگیرید و بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید، که خدا مسرفان را دوست نمی‌دارد. (سوره اعراف آیه 31)

امیرالمومنین می فرمایند: هر گاه خداوند اراده خیری به بنده ای بفرماید، او را ملهم می فرماید به میانه روی و حسن اداره زندگی و او را از اسراف و بدی تدبیر دور می فرماید[13]

امام صادق علیه السلام می فرمایند: کسی که قانع و راضی شود به آنچه از دنیا روزیش شده، از غصه و زحمت و رنج بردن راحت می شود[14].

از دیگر گناهان کبیره تکبّر و کبر ورزیدن است. در تکبر انسان نفس خود را برتر از دیگری تصور می کند و خود را بزرگتر از دیگران می بیند.  ضد کبر تواضع می باشد.

الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۖ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ ( سوره غافر آیه 35)

آنان که در آیات خدا بی‌هیچ حجت و برهان به جدال و انکار برمی‌خیزند این کار، سخت خدا (و رسول) و اهل ایمان را به خشم و غضب آرد. بلی این گونه خدا بر دل هر متکبر خود کامه‌ای مهر (شقاوت) می‌زند (که با سعادت خود دشمن می‌شود).

از دیگر گناهان کبیره که غیر منصوصه هست و درباره کبیره بودن آن مطمئن نیستیم، مکر و غدر یعنی پیمان شکنی و خدعه یعنی فریب دادن است. امیرالمومنین می فرماید اگر نبود که مکر و فریبکاری در آتش است من از همه مردم مکارتر بودم. مکر و خدعه، به معنای قصد سوء و آهنگ بدی کردن به دیگری است، از راهی که نمی داند. مثل اینکه در ظاهر به او احسان ، و در باطن با او بدی کند.

از دیگر گناهان کبیره بدعت است. بدعت به فرمایش علامه مجلسی عبارت است از اینکه امری را که خداوند حرام فرموده حلال کنند و یا امری را واجب کنند که خداوند واجب نفرموده یا به همین ترتیب امری را مکروه کنند که خدا مکروه نفرموده و یا امری را مستحب کنند که خدا مستحب نفرموده. خلاصه بدعت به معنای تغییر حکم الهی است و به رای و عقل ناقص خود چیزی بر آن افزودن یا کم کردن است چه در اصول چه در فروع.

سلوک عرفانی

این بخش با استناد به کتاب اخلاق حَسَنه نوشته ملا محسن فیض کاشانی نگاشته می شود. خوانندگان می توانند خود این کتاب را مطالعه فرمایند. این کتاب درباره راه تهذیب اخلاق و دستیابی به خوی حسنه می باشد. اول درباره انواع شهوات سخن می گوید. سپس درباره خشم و حسد، ریا و تکبر و عُجب و راههای رفع آن سخن می گوید و در انتها درباره مقام صبر ، شکر و رضا، محبت و شوق به خدا، خوف و رجاء و در انتها توکل و یقین سخن می گوید.

در ابتدا باید با ریاضت و مجاهده، خشم و شهوت را کنترل نمود.

.... وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (آل عمران 134)

.... و خشم خود فرونشانند و از (بدیِ) مردم درگذرند، و خدا دوستدار نکوکاران است.

ابتدا درباره مضرات شهوت شکم، فرج و زبان سخن گفته می شود. توصیه و راههای کنترل آنها بیان می گردد. از دیگر شهوات می توان به حب جاه و مقام و ثروت اشاره نمود. سپس درباره کنترل خشم و غضب سخن گفته می شود. آفات کینه ذکر می گردد. سپس درباره راههای معالجه تکبر و نخوت بحث می گردد. تعریف عُجب آن است که نعمت را بزرگ داند و پشت گرمی بدان داشته باشد و از مُنعمش فراموش کرده باشد.

اما مقام صبر را گفته اند صبر سه قسم است صبر در مصیبت، صبر بر طاعت، صبر از معصیت. اینکه بر اطاعت خدا صابر باشد و از معصبت خدا روگردان و صابر باشد. اما مقام شکر، شکر در گشایش امور است. امام کاظم علیه السلام می فرمایند کسی که حمد خدا را در برابر نعمتی از نعمت های او انجام دهد شکر او را بجا آورده و بلاشک حمدی که از خدا بجا آورده از آن نعمت برتر است. اما مقام رضا این است که اینکه بقضاء الهی خشنود باشد.

خوف و رجاء ، امیدواری به رحمت خداوند و خوف از عذاب خداوند در برابر معصیت ها به اندازه اعتدال می باشد. امیرالمومنین به یکی از فرزندانش فرمود از خدایتعالی چنان بیم داشته باش که اگر نیکویی های تمام مردم روی زمین را برای خود بحضور اقدس او عرضه داری از تو نپذیرد و بحضرت او چنان امیدوار باش که اگر زشتی های تمام روی زمین متعلق به تو باشد و به جناب کبرئایی او عرضه بداری از گناهانت درگذرد.

محبت آخرین پایه مقامات و عالی ترین درجاتست، از ثمرات آن شوق و انس می باشد. رسول خدا می فرماید هیچیک از شما ایمان نمی آورد مگر در صورتیکه خدا و رسول را از سایرین محبوب تر بدارد.

اما در باب توکل و یقین، امام صادق علیه السلام می فرماید هر چیزی در عالم دارای حدی است ، کسی پرسید حد توکل چیست؟ فرمود حد توکل یقین است پرسید حد یقین چیست؟ فرمود با وجود خدا از چیزی نهراسد. یقین آنست که همه چیز را از مسبب الاسباب یعنی خدای متعال بدانی و به هیچ واسطه و وسیله ای توجه نداشته.

مراجع

[1] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%86%D8%AA%DB%8C

[2]                  

https://derang.ir/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84-%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D9%81%D9%8A%D9%84%D8%AA%D8%B1%D9%8A%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%83%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AF%D9%8A%DA%AF%D8%B1-%D8%9B-%D8%A7/

[3] https://neeloofar.org/230297-3/

[4] https://fa.wikishia.net/view/%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%87

[5]  سفینه البحار جلد یک صفحه 201

[6]   وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 423

[7] مستدرک

[8] کشف المحجه

[9] نهج البلاغه رساله 68

[10] بحار الانوار جلد 16، باب العرض علی اخیک، صفحه 241

[ 11] وسائل الشیعه کتاب تجارت باب 45 جلد 12 صفحه 138

[12] منهج الصادقین جلد 4 صفحه 459

[13] درر الکلم آمدی، نکاح مستدرک باب 20

[14] سفینه البحار جلد 2 صفحه 452