دینی که بنده می پرستم دینی است که اصلها فی الارض و فرعها فی السما می باشد. اصل آن ثابت پایدار می باشد. اما فرع آن به درازا و پهنای آسمان می باشد. به بلندای تاریخ می باشد. هر روز از آن می توان میوه های شیرین چید و از این میوه ها لذت برد. برای من دین همچون یک مردار پوسیده نیست که از آن به زور، زر، توجیهات مختلف و غیر عقلانی فقط مجبور باشیم از آن دفاع کنیم. چیزی نیست که طبع و طبیعت فطری انسان امروز از آن منزجر باشد. بلکه اتفاقا مطابق با طبع انسان امروز است.
****
اومانیزم الهی، انسان مرجع مشروع امر
در این مبحث به مجوز تغییر و تکامل دادن قوانین چه عرفی چه شریعت به انسان به عنوان یک مرجع مشروع امر می پردازیم.
همانطور که اشاره شد با توجه به آیات قران می توان ثابت نمود که داستان آفرینش آدم و حوا سمبولیک و آموزشی می باشد و بواقع رویایی بوده است که به پیامبر نشان داده شده است. در این داستان ملائکه که مرجع ابلاغ تشریع و مدیریت تکوین می باشند به انسان سجده می کنند.
در سوره اعراف، 11 آمده است: وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ.
و در حقیقت ، شما را خلق کردیم ، سپس به صورتگری شما پرداختیم آن گاه به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید.» پس [ همه ] سجده کردند ، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.
در ابتدای آیه به خلقت و صورتگری انسان بصورت جمع اشاره می کند و سپس ثم می آورد و سپس به ملائکه گفتیم که به آدم سجده کنید. تفاسیر بسیار متفاوت و مختلفی در باب این آیه ارائه شده است. معرکه ای می باشد. مگر نه اینکه ما بعد از آدم خلق شدیم؟ مگر آدم هبوط نکرد؟ پس چرا اینطوری آورده شده است. این آیه با آیات سوره بقره در مورد داستان خلقت علی الظاهر از نظر زمانی تعارض دارد. حل این تناقض موقعی ممکن است که داستان آفرینش آدم و حوا را سمبلیک بدانیم و در این داستان انسان را نماد نوعیت ما بدانیم نه نماد یک شخص.
اما اینها بر ادم سجده میکنند که ادم یعنی همه ما. این یعنی چی؟مگر طبق ادعا فقط خدا شایسته سجده و پرستش نیست پس چرا ادم مسجود ملایک شد؟ نقشه راه ما این است: اومانیزم الهی.
خدا در متن قران سجده را به خودش اختصاص داده است. عمل سجده یک فعل دیداری نیست یک فعل معنایی است. سجده یعنی کرنش در مقابل مرجع مشروع امر. معنای دیگری ندارد. فعل دولا شدن وكله به زمین زدن نیست. سجده یعنی کرنش در مقابل امر و صاحب امر. همچنان که در قران میگوید مخلوقات در حال سجده اند یعنی کرنش در مقابل امر دارند. معنی دیگری ندارد.
بازسازی داستان اینچنین میشود. داستان سمبلیک است. ادم نماد نوع ادمی است یعنی مجموعه ادمیان. ادم مسجود ملایک است. ملایک مرجع ابلاغ تشریعند(مثل جبریل و غیرهم). مسجود بودن یعنی کرنش در مقابل مرجع مشروع امر. مجموع اینها بدین معنی است که انسان به شرط ها و شروطها می تواند مرجع مشروع امر باشد. می تواند منشا تغییر صحیح و اصلاح قوانین باشد حتی قوانین شریعت. در سوره حجر 29، خداوند اشاره به نفیدن روحش در انسان می کند. روح از سنخ امر خداوند می باشد. این روح به انسان مجوز مرجع مشروع امر بودن می دهد.
اگر دقت کرده باشید روحانیون میگویند مشروعیت حكم از امر خدا میاید نه از انسان. ما هم نماینده امر او هستیم پس حكم ما مشروع است. ما داریم میگوییم مشروعیت از امر الهی میاید. ما داریم اثبات میکنیم که این امر خدا همان نفخت فیه من روحی است(قل الروح من امر ربی). که این روح در ادم دمیده شده است[1[.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
العلماء مصابیح الارض، و خلفاء الانبیاء، و ورتنی و ورثه الانبیاء.
علما چراغهای زمینند و جانشینان پیامبران و وارثان من و پیامبران هستند[3[.
و امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «ينظر اِنّ من كان منكم ممن روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانّى قد جعلته حاكماً».
آنان كه باهم اختلافى دارند بايد بنگرند و يك نفر از بين شما را كه راوى حديث ما و صاحب نظر در حلال و حرام، باشد و احكام ما را بشناسد شناسايى كنند و او را «حَكَم» قرار دهند زيرا من او را حاكم بر شما قرار دادم.
همچنین از امام صادق (ع) روایت شده است:
نظر نمایید به کسی از شما امت یعنی شیعه دوازده امامی که تابع اهل بیت است و احادیث ما را روایت می کند و در حلال و حرام ما می نگرد و احکام ما را می شناسد پس به حکم او راضی شوید بدرستیکه من او را بر شما حاکم کردم، هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود پس حکم خداوند سبک شده و بر ما رد گردیده و رد کننده بر ما رد کننده بر خدا است و رد بر خدا در حد شرک به او است[2[.
دقت کنید کلمه حاکم از نظر لفظ در زبان عربی و فارسی مشابه می باشد اما معنای غالب این کلمه در دو زبان متفاوت می باشد. معنای غالب حاکم در زبان عربی، حکم کننده می باشد و بهترین ترجمه فارسی برای آن کلمه قاضی می باشد.
همانطور که اشاره شد، علما وارثان انبیاء هستند. باب اجتهاد و حکم دادن از نظر اهل بیت باز شده است. بنابراین دلیلی وجود ندارد که انسان مرجع مشروع امر نباشد.
استدلال مخالفان و پاسخگویی مخالفان به روایت حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أبَداً إلَى يَوْمِ الْقِيَمَةِ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أبَداً إلَى يَوْمِ الْقِيَمَةِ. لَا يَكُونُ غَيْرَهُ وَ لَا يَجِىءُ غَيْرُهُ (امام صادق(ع) و روایات مربوط به نهی بدعت گذاری اشاره می کنند.
با کنکاش متن قران می توان به این نتیجه رسید که بعضی دستورات حرمت و حرام کردن بوده و بعضی دیگر اوامر و نواهی می باشند. دستورات حرمت و حرام کردن ریشه در شعایر دارد اما اوامر و نواهی ریشه اخلاقی دارد.
در فقه مصطلح، حرمت و اوامر و نواهی همه با هم بصورت تحت عنوان محرمات در نظر گرفته شده اند. به آیه 173 سوره بقره دقت کنید: إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
]خداوند ، ] تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که [ هنگام سر بریدن ] نام غیر خدا بر آن برده شده ، بر شما حرام گردانیده است. [ ولی ] کسی که [ برای حفظ جان خود به خوردن آنها ] ناچار شود ، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهی نیست ، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.
در آیه 90 سوره مائده داریم:
ای کسانی که ایمان آورده اید ، شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند [ و ] از عمل شیطانند. پس ، از آنها دوری گزینید ، باشد که رستگار شوید.
در آیه 173 سوره بقره از حرمت و حرام سخن گفته شده است. اما نهی آیه 90 سوره مائده اخلاقی و به اوامر و نواهی برمی گردد.
ما معتقدیم روایت ذکر شده به مفهوم حرمت در قران و آیه 173 سوره بقره برمی گردد. انما در آیه مذکور یعنی این است که این است و جز این نیست که بر شما فلان چیز حرام گردیده است. ما مدعی هستیم که این روایت به آیه انما برمی گردد و احتجاج به دایره بیشتر از این آیه نیاز به دلیل و برهان دارد که تابحالی دلیل و برهانی برای آن اقامه نگردیده است. بنابراین به ادعای ما حدیث مورد اشاره که حداکثر مستفیضه می باشد به آیه محکم مذکور برمی گردد و ادعای شمولیت بیش از آن نیازمند دلیل می باشد. در مورد مفهوم حرمت در قران و این روایت، یک مفهوم اخص است نه اعم و عام. در حالیکه کلمه حرمت در ذهن فقها یک مفهوم اعم است.
ما برای افزودن به اخص حرمت، نیاز به دلیل متواتر داریم. اضافه کردن به دایره حرمت بی دلیل، خود مایه عذاب انسان ها می تواند باشد. در سوره مائده 26 اشاره شده است که دایره حرمت بنی اسراییل برای مجازات آن قوم افزوده شد.
]خدا به موسی ] فرمود: « [ ورود به ] آن [ سرزمین ] چهل سال بر ایشان حرام شد ، [ که ] در بیابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.»
حالا اگر در قومی دایره حرمت بدون دلیل متواتر(مثل دلیل اخبار احاد) بالا رفت نشان میدهد ان قوم در حال مجازات است توسط فقهایش. بدون انكه ان فقیه و ان مردم بدانند.
ایه انحصار حرمت با انما منحصر است مگر اینكه دلیل قطعی ان را توسعه دهد. دلیل قطعی هم نزد اصولیین یعنی دلیل متواتر (مفید قطع نه مفید ظن). الان کثیری از حرمتها به علت حجیت خبر واحد است که به نظر من شبیه ایه داستان بنی اسراییل یک نوع عذاب است. پس مفاد حرمت دلالت بر انحصار دارد و توسعه ان دلیل قطعی میخواهد.
بنده گفتم انما یک حصر است و برای توسعه دایره حصر احتیاج به دلیل قطعی داریم. دقت کنید حصر در ادبیات و حقوق مثل ریاضیات نیست و استثنا بر میدارد. حالا یک فقیهی بخواهد تكلف بورزد. بنده میگویم برای خودش بورزد و ربطی به حوزه عمومی ندارد.
بعضی دیگر از فقها معتقد به کامل بودن دین اسلام می باشند. مطابق آیه 3 سوره مائده داریم:
... الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ ديناً فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
پاسخ این است، اگر در آیه دقت کنید گفته است دینکم نه دینی. می توانست گفته شود اکملت لکم دینی. اینکه دینکم گفته شده است یعنی قرینه تاریخی دارد. یعنی برای مردم آن زمان دین کامل شده است، نه برای همه زمان ها و کلا. چون دین از خدا میاید دلیلی ندارد بگوید دینت. باید بگوید دین من. یعنی مرام و دستور عمل من. ولی از متكلم وحده رفت به مخاطب. این قرینه تاریخیت موضوع است[1.[
اما شروط مشروعیت یک امر چه می باشد؟ شرط این است که آن امر ارتقا مشروع باشد نه مبتذل، همچنین دارای شمولیت باشد و نیز برگرفته از قاعده زرین تعمیم یافته باشد.
در صورتیکه در امری این سه قاعده برقرار نباشد. ناشی از قاعده زرین تعمیم یافته نباشد ، آن حکم دارای مشمولیت نباشد، آن امر و حکم شیطانی است.
یک حکم هر چقدر شمول کمتری از قاعده تعمیم و نوع انسانی را شامل بشود به نقص و شیطنت میدان داده است. این یک دو گزاره صفر و یک نیست. بلكه بین این صفر و یک میلیون ها نقطه میتوان تصور کرد.یعنی این فاصله شمولیت و عدم شمولیت یک طیف است.
دو جور مرجع امر داریم یکی مرجع امر شر مانند هیتلر که میگوید بكشید و ببرید ...بهتر است بگیم خودش را بزور مرجع کرده است. یکی هم مرجع مشروع که حقوق مطابق واقع را میشناسد و حقوق اعتباری را ارج مینهد و طبق قانون زرین تعمیم یافته عمل میکند که این نماینده روح جمعی جامعه است و میتواند حكم صادر کند
در مقاله تاملی در گناه و قاعده زرین اخلاق[4] اشاره کردیم که هانس کونگ با تحقیق درباره ادیان و مکاتب قدیم دنیا قاعده زرین را مشترک بین تمامی این مکاتب و ادیان یافت. انسانها دارای یک روح مشترک می باشند (نفخت فیه من روحی). همچنین قاعده زرین را می توان قاعده ای مشترک بین تمامی انسان ها در نظر گرفت. بنابراین می توان به این نتیجه رسید که قاعده زرین تعمیم یافته ناشی از روح مشترک می باشد که آن را می توان قوه حکم مشترک بین انسان ها نامید. قوه حكم مشترک میتواند حكم کند و بعد باید پذیرش و شمولیت در مخاطبین ایجاد کند. در نوع انسان است و این قوه حكم یک اتوریته و مجوزی دارد که منشا مشروعیت است. در بت این مبنا نیست. بت قوه حكم مشترک ندارد. چون نفخت فیه من روحی ندارد.
مفسرین فطرت انسان را توحیدی می دانند. با فرض فهم مفسرین از مفهوم فطرت توحیدی می توان گفت حداقل 80% درصد مردم فطرت ادعایی مفسرین را قبول ندارند. چون توحید را فقط در اسلام می دانند. مسیحیان بعلت تثلیت، بوداییان بعلت بت پرستی و دیگران بعلت آتیست بودن یا مشرک هستند یا کافر. ما می توانیم از معلول به علت پی ببریم. بنظر می آید قوه حکم مشترک همان فطرت باشد. چون معلول بین تمامی مذاهب ابراهیمی و غیر ابراهیمی مشترک می باشد.
همانطور که گفته شد ملائکه بر نوع آدمی سجده کرده اند. بواقع به ما اشتراک آدمی سجده کردند. روح خداوند در آدمی که بین نوع آدمی مشترک است شایسته کرنش و سجده است و اتوریته آن پذیرفته می شود. در نتیجه قوه حکم مشترک که ناشی از آن است می تواند قوانین را تکامل دهد. در اینحالت تغییر قوانین شریعت و عرف با این مبنا جایز است.
در داستان نمادین آدم و حوا، شیطان بعلت غرور و خودپرستی حاضر به سجده به نوع آدمی نشد. خودپرستی نقض آشکار قاعده زرین تعمیم یافته می باشد.
در سوره نمل آیه 64 داریم
.... قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ
.... بگو: «اگر راست می گویید ، برهان خویش را بیاورید.»
بعضی از قوانین دین اسلام توسط پیامبر تاسیسی می باشد همچون نماز، روزه. اما بعضی دیگر امضایی توسط پیامبر می باشد. یعنی پیامبر قوانین حاکم بر محیط خود را با تغییرات و ارتقا محدودی پذیرفته است.
در احكام تاسیسی که عمدتا عبادی هم هستند، دلیلی(دلیل محكم و قاطع) بر تغییر نداریم که بدیهی باشد. یعنی اینجا دلیل محكم در تغییر احكام تاسیسی نمیتواند اقامه شود. چون اصلا دلیلی فعلا وجود ندارد که بدیهی باشد و بتوان تغییرش داد. اگر هم عده ای کشف کرده اند به خودشان مربوط است و خودشان باید جواب خدایشان را بدهند ولی دلیل عمومی دلیل عمومی میخواهد نه شخصی و فقط رای خود ان مدعی.
بنظر این احکام ثابت هستند و فعلا دلیلی برای عدم تغییر آنها نداریم. البته این احکام ذاتا مانند آیه 173 سوره بقره ثابت نیستند اما فعلا دلیل قاطعی برای تغییر آنها موجود نیست. این احکام جزء اوامر و نواهی محسوب می شوند. بنابراین احکام تاسیسی (اغب عبادی) از موضوع بحث بدلیل نداشتن دلیل بر تغییر خارج می شوند. اما احکام عکس العملی و امضایی که در آنها قوانین حاکم بر عرف محیط پذیرفته شده است باقی می مانند. طبق این فرضیه، احکام امضایی توسط پیامبر نه احکام تاسیسی، قابل ارتقاء به شرط تعمیم می باشند.
آنچه در ذهن فقیهان است معمولا جزم به رفتار پیشوایی در ظرف زمانی خاص (مثل رفتار پیامبر) دارد. اما این جزم غلط است. مکانیزم تغییر و ارتقاء صحیح و بدعت صحیح، با شمولیت بیشتر و در نظر گرفتن قاعده زرین تعمیم یافته ممکن است. خلاف ارتقاء ابتذال قرار دارد. عدم شمولیت بیشتر و عدم در نظر گرفتن قاعده زرین تعمیم یافته بواقع ابتذال احکام و قوانین می باشد.
توجه کنید اگر در مكانی یک امری هنجار و نورم (NORM) بود عكس العمل در ذیل ان عمل (در مقام دفاع نه حمله) هنجاری عدل محسوب میشود. عكس العمل کمتر طیفی از مفهوم رحمت است و درجات ان به درجه رحمت بستگی دارد و اگر این عكس العمل کمتر هنجار جدید ایجاد کرد و از یک عمل جزیی به یک عمل جمعی تبدیل شد این ارتقا است. وقتی ارتقا شد و توافق شد و هنجار جدید شد انموقع اجرا همان نورم جدید میشود عدل و شكستن ان و برگشتن به موضوع قبلی ظلم است. چون عدل یک معنی اش تناسب عمل و عكس العمل است. عدل حداقل چهار معنی دارد:
· معنی اول موزون بودن و تناسب
· معنی دوم تساوی و عدم تبعیض
· معنی سوم ادای حق هر ذی حق
· معنی چهارم رعایت استحقاق ها در افاضه
در مبحث آینده به امید خدا به بررسی برده داری و کنیز داری ، ارتقاء آن و ... از این نظر می پردازیم.
سید قطب هم
میگوید وضع
قانون فقط در
انحصار خداست
برای همین
دموكراسی هم
معنی ندارد
مگر برای
اجرای قانون
خدا.
امام خمینی در نامه ای به رییس جمهور وقت آقای خامنه ای شئون ولایت مطلقه فقیه را هم عرض با نبی اکرم دانسته و این چنین توصیف می نماید:
از بيانات جناب عالي در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود كه شما حكومت را به معناي ولايت مطلقه اي كه از جانب خدا به نبي اكرم ( ص ) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه تقدم دارد ، صحيح نمي دانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام حكومت در چارچوب احكام الهي داراي اختيار است بكلي بر خلاف گفته هاي اين جانب است اگر اختيارات حكومت در چارچوب احكام فرعيه الهيه است ...... بايد عرض كنم حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله ( ص) است يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم برتمام احكام فرعيه حتي نماز وروزه و حج است .... حكومت مي تواند از حج كه از فرايض مهم الهي است در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست موقتا جلوگيري كند .آنچه گفته شد ه است تاكنون و يا گفته مي شود ، ناشي از عدم شناخت ولايت مطلقه الهي است . ....... اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسائلي است.
آیه 24 سوره
ابراهیم
أَ لَمْ تَرَ کَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ
آیا ندیدی خدا چگونه مَثَل زده: سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؟
آیه 26 سوره ابراهیم
وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبيثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ
و مَثَلِ سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد.
دینی که بنده می پرستم دینی است که اصلها فی الارض و فرعها فی السما می باشد. اصل آن ثابت پایدار می باشد. اما فرع آن به درازا و پهنای آسمان می باشد. به بلندای تاریخ می باشد. هر روز از آن می توان میوه های شیرین چید و از این میوه ها لذت برد. برای من دین همچون یک مردار پوسیده نیست که از آن به زور، زر، توجیهات مختلف و غیر عقلانی فقط مجبور باشیم از آن دفاع کنیم. چیزی نیست که طبع و طبیعت فطری انسان امروز از آن منزجر باشد. بلکه اتفاقا مطابق با طبع انسان امروز است. عقب گرد نیست، رو به جلو است. با این دین مدینه فاضله ای من متصور می شوم که حتی بهتر از بهشت بظاهر دنیای غرب و ... می باشد. بقول دکتر سروش، اسلام ناب محمدی نداریم. درختی است که بذر آن توسط پیامبر اسلام کاشته شده است اما اصل آن ثابت ولی فرع و میوه های آن پهناور و در آسمان است.
پروردگار می فرمایند کلیات مطلب صادق است.
[1] نقل از یکی از اساتید گمنام
[2] فروع کافی جلد 7 ص 413
[3] کنز العمال
[4] http://www.neeloofar.org/critic/123-notation/1792-070197.html