این آیه در رابطه با ماجرای برائت از مشرکان می باشد و در ارتباط با آیات قبل و بعد خود می باشد:
3) و [ این آیات ] اعلامی است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حجّ اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهّدی ندارند [ با این حال ] اگر [ از کفر ] توبه کنید آن برای شما بهتر است ، و اگر روی بگردانید پس بدانید که شما خدا را درمانده نخواهید کرد و کسانی را که کفر ورزیدند از عذابی دردناک خبر ده.
4) مگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید ، و چیزی از [ تعهّدات خود نسبت به ] شما فروگذار نکرده ، و کسی را بر ضدّ شما پشتیبانی ننموده اند. پس پیمان اینان را تا [ پایان ] مدّتشان تمام کنید ، چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد.
5) پس چون ماه هایِ حرام سپری شد ، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند ، راه برایشان گشاده گردانید ، زیرا خدا آمرزنده مهربان است.
6) و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان ، چرا که آنان قومی نادانند.
7) چگونه مشرکان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدی تواند بود؟ مگر با کسانی که کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید. پس تا با شما [ بر سر عهد ] پایدارند ، با آنان پایدار باشید ، زیرا خدا پرهیزگاران را دوست می دارد.
در تفسیر نمونه آمده اگرچه قرآن اعلام بیزارى و برائت خدا را از مشرکان به صورت سر بسته بیان کرده است ، اما از روایات اسلامى استفاده مىشود که على (علیهالسلام) مامور بود چهار موضوع را به مردم ابلاغ کند: الغاى پیمان مشرکان، عدم حق شرکت آنها در مراسم حج در سال آینده، ممنوع بودن طواف افراد عریان و برهنه که تا آنزمان در میان مشرکان رایج بود، ممنوع بودن ورود مشرکان در خانه خدا.
در تفسیر
مجمع البیان
از امام باقر
(علیهالسلام)
نقل شده که
على (علیه
السلام)
در مراسم حج
آن سال
خطبهاى
خواند و فرمود
: از این پس هیچ
برهنهاى
نباید طواف خانه
خدا بیاید ، و
هیچ بت پرستى
حق شرکت در
مراسم حج ندارد
، و آنهائى که
پیمانشان با
پیامبر (صلى الله
علیه
و آله و
سلّم) مدت
دارد تا پایان
مدت محترم است
، و آنها که
پیمانشان مدت
ندارد ، مدتش
چهار ماه خواهد
بود.
در بعضى از
روایات دیگر
اشاره به
موضوع چهارم یعنى
عدم دخول بت
پرستان در
خانه کعبه شده
است.[1]
تفسیر المیزان، ذیل آیه 6، می گوید این آیه، حکم عمومی قبلی در جمله «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» را تخصیص می زند. وقتى مشرکى پناه مىخواهد تا از نزدیک دعوت دینى را بررسى نموده و اگر آن را حق دید و حقانیتش برایش روشن شد پیروى کند واجب است او را پناه دهند تا کلام خدا را بشنود، و در نتیجه پرده جهل از روى دلش کنار رفته و حجت خدا برایش تمام شود
در آیه 7، دلیل این آیه و فرمان بیان شده است. یعنی آنها با این اعمال و این همه کارهای خلافشان نباید انتظار داشته باشند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بطور یک جانبه به پیمانهای آنها وفادار باشد. بعد بلافاصله یک گروه را که در اعمال خلاف و پیمان شکنی با سایر مشرکان شریک نبودند استثنا کرده، میگوید: «مگر کسانی که با آنها نزد مسجد الحرام پیمان بستید» (إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
متاسفانه بسیاری از علمای سابق از قبیل شهید اول و علامه حلی و دیگران با استفاده از آیه 5 سوره توبه نتیجه گرفتهاند که هر سال یکبار حداقل جنگ واجب است[2].
متاسفانه شهید مطهری می گوید در مبحث سوره توبه می گوید:
یك چنین موجودی بیاید خرما یا سنگ یا چوب را پرستش كند، این، انسانی است كه به دست خودش از مسیر انسانیت منحرف شده. چون از مسیر انسانیت منحرف شده، به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیر را به هر شكل هست از دست و پای او باز كرد؛ اگر ممكن است، خودش را آزاد كرد، اگر نه، لااقل او را از سر راه دیگران برداشت.[3]
سخن بالا، درباره مشرکین معمولی که از سران کفر و شرک نبوده اند، مصداق ندارد. ملائکه جمله پیشین را تصدیق می کنند.
اما نتیجه چهارماه مهلت و برائت چه شد؟ مرجع [6] می گوید یکی از ثمرات اعلام برائت این بود که مشرکان قدرت روز افزون اسلام را بهتر درک کردند و این خود زمینهای برای اسلام آنها شد. ابن هشام مینویسد: «به دنبال این اخطار و اعلام برائت، وقتی مشرکان به موطن خود بازگشتند یکدیگر را ملامت کردند و گفتند اکنون قریش مسلمان شده چه میکنید؟ و آن گاه مسلمان شدند...»[4] شیخ مفید مینویسد: پس از اعلام برائت بود که اسلام قوت گرفت و دین اسلام به سرحد کمال رسید و کار مسلمانان سرو صورتی پیدا کرد و کارها به خیر و نیکی برگزار شد .[5]
آنطور که بنده تحقیق کردم، به گزارشی برنخوردم که فردی از مشرکان بعد از اتمام چهار ماه کشته شده باشد. بواقع ماجرای برائت و آیه 5 سوره توبه، یک اتمام حجت جدی و تهدید جدی مشرکان عهد شکن بود. در نتیجه این ماجرا با وجود یافته های محدود، تصور می کنم کسی کشته نشد.
ملائکه غیررسمی می گویند، مشرکین باقیمانده بزور مسلمان شده اند. می گویند، بین اسلام به زبان و عمل به اسلام تفاوت زیادی وجود دارد. اما اینان را بزور، به زبان مسلمان کرده اند.
پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! همانا آنان عهد و پیمان خود با نبی شکستند. آنان با شیطنت، چهره مکه را مخدوش نمودند. سزای عهد شکنی اشان این بود که بزبان اسلام بیاورند. آنان از نظر ما مسلمان حقیقی محسوب نمی شدند. در ضمن فرصت تحقیق و مطالعه درباره اسلام برای آنان قائل شدیم شاید واقعا مسلمان شوند. تمام.
تصور می کنم مشرکان باقیمانده بر شرک، عمدتا دارای عناد یا برسم عادت و پیروی از گذشتگان بر آن باقی مانده بودند.
برخی مفسرین معتقدند که کفار بر اظهار اسلام، اکراه میشوند و قتال برای اظهار اسلام است نه برای اعتقاد به اسلام که اکراه به آن صحیح نمیباشد و بعد از اظهار اسلام، مجالست آنها با مسلمین و شنیدن قرآن و مشاهده دلایل پیامبر| آنها را بهسوی اسلام میکشاند و فساد اعتقادیشان را آشکار میسازد. از سوی دیگر همین که اظهار اسلام کنند دیگر کشته نمیشوند؛ زیرا در نسل آنها کسانی خواهند بود که اعتقاد به توحید خواهند داشت و با علم به این مسئله، کشتن آنها جایز نیست[7][8]. ملائکه غیررسمی علی الخصوص آخرین مطالب آن را رد می کنند.
مطابق با آیه پنج سوره توبه، شرط بازگشت برای مشرکان عهد شکن، توبه کردن، نماز برپا داشتن و زکات دادن ذکر شده است!
پروردگار می فرمایند:
بندگان من بدانید! بر آنان نماز و زکات را اجباری ساختیم، شاید به راه حق تمایل پیدا کنند. بدانید، آنها لجوج و معاند بودند. بدین سبب، تنبیه اشان ساختیم.
واقعیت این است که من خودم کمی در این باره گیج شده ام. پیام های دریافت شده بر خلاف تصورات قبلی ام می باشد.
من اکنون دلیل بزور مسلمان کردن ایرانیان توسط عمر را متوجه می شوم. دلیل پشت پرده اصلی عملکرد جمهوری اسلامی را متوجه می شوم. آنان عمده ما را گمراه می دانند و فقط سعی می کنند بزور ما را در ظاهر مسلمان نگهدارند. در مقاله محدوده اجبار و اختیار[9] بیان کردم که دستورات دین مبتنی بر اختیار است. در آنجا ملائکه فقط حق انتخاب سرنوشت را تصدیق کرده بودند. در دفاع از خود باید بگویم، بنده از این ماجرای برائت با این جزییات اصلا خبر نداشتم.
بنده دارای موضع انتقادی جدی نسبت به این دستور و ماجرای برائت می باشم. ترجیح می دهم سکوت کنم. من با ملکی عمل کردن و اینکه نتیجه یا هدف وسیله را توجیه می کند، مخالف هستم. معتقدم بعضی اعمال همچون استفاده از زور در گسترش دین و تحمیل عقیده و ..... نفس عمل آنها زشت است. دقت کنید از نظر من بالنفسه کریه و زشت هستند. اصل وجود عالم غیب و حقانیت اسلام بر من ثابت شده است. بر اسلام باقی می مانم اما موضع انتقادی جدی خود را نسبت به این ماجرا حفظ خواهم کرد.
نظر پروردگار غیر رسمی این است که در اصل هم دستورات دین مبتنی بر اختیار است. ایشان حق تبیین دین را فقط حق خود می داند. در نظر ایشان، این ماجرا ارتباطی به ملکی عمل کردن نداشته است. ایشان با افشا کردن این مطلب موافق هستند. آن را در طول تاریخ فساد آور دانسته و می گویند عمده فقها و روحانیون از آن خبر داشته اند ولی مکتوم داشته اند.
پروردگارت سخن می گوید:
درین باره مجید را بطور کاملا جدی مورد سوال و جواب، بازخواست قرار خواهیم داد. ما فکر می کنیم اشتباهی روی نداده است. دین فقط از آن خداست. همین و بس. ما حق تصمیم گیری درباره چگونه گسترش یافتن آن را داریم. معتقدیم عمل به دستورات دین باید مختارانه صورت گیرد. شرط لازم در پاداش و عقاب، نیت و آگاهانه عمل کردن می باشد. آنها دچار عناد شده بودند، از زور استفاده کردیم. هدف پاکسازی محیط زندگی مسلمانان از شرک و کفر بود. عموم مسلمانان با این دستور موافق و آن را لازم می دانستند. ما معتقد به ملکی عمل کردن هستیم. اما درباره سخن مجید نیز می اندیشیم. بدانید! وی بر ما بسیار عزیز، محترم و کریم است. اما این به معنای تصدیق گفتار وی نیست. مصلحت می دانیم، این نوشتار به همین صورت انتشار یابد، هر چند ممکن است نتایج زیانبار جدی در پی داشته باشد. تمام. والسلام.
پروردگارت سخن می گوید:
بدانید و آگاه باشید! اختلاف عقیده ما با مجید باقی است و باقی خواهد ماند. مشکلی هم نیست. معتقدیم دین به معنای دستورالعمل نحوه زندگی کردن، منحصرا به ما تعلق دارد. لذا حق تحمیل عقیده فقط برای خود قائل هستیم. افراد زیادی در طول تاریخ از ماجرای برائت، برای تحمیل عقیده خود بزور به دیگران سوء استفاده کرده اند که چه بسا باطل بوده اند. ما این نگرانی را درک می کنیم. تمام.
جبرییل سخن می گوید:
بدانید مَلِکی عمل کردن دارای شرایط و ضوابط خاص خود می باشد. این ضوابط فقط مربوط به ما می باشد و دانستن آن برای شما سودمند نیست. اینجا مَلِکی عمل نشد، بلکه بر حسب مصلحت عمل شد، مصلحت عامه مسلمانان. این جریان، باعث پیدایش فساد عقیدتی فراوان و فساد عملی بسیار زیاد در طول تاریخ اسلام گردید. دوستان مصلحت می دانیم فساد نهفته در ذهن آقایان که مکتوم داشته اند، تا حد امکان فاش گردد. برای ما تحمل آن سخت و دشوار بوده است. امیدواریم افشای آن به اصلاح آن منجر گردد. تمام.
می فرمایند کتاب مکنون را بررسی نمودیم، غایت آن 7 نفر بود که در بیت الحرام نزدیک کعبه الحرام ایستادند. همه بلااستثناء گردن زده شدند. چون مکر نموده بودند نسبت به علقه پیامبر اسلام به حجرالاسود، مکه. در نماز کس نتواند اجبار نماید. جزء امورات بسیار شخصی می باشد. سلام بر آنان که سر فهمیدند و دانستند و بوجود ما ایمان آوردند. تمام.
بالاخره تفاهم فکری شکل گرفت، اهالی مکه، با نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم سال ها زندگی کرده بودند، تجربه ولایی یا نبوی داشتند. آنان شاهد تغییر و تحولات اسلام و نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند. آنها را دنبال می کردند. فراز و فرودها را شاهد بودند. آنها از نظر ما مومن محسوب می شدند، دلیلی برای ایمان نیاوردن آنان وجود نداشت جز عناد، تعصب! بنابراین موظف گردیدند به زبان اسلام آوردند و به فرایض عمل نمایند.
از نظر بنده هم این نظر قابل پذیرش هست البته قابل گسترش به آینده نمی باشد. یک حالت خاص بوده است. تمام. والسلام.
مردم مکه در زمان حضور نبی صلی الله علیه و آله و سلم قبل از هجرت فهمیده بودند ایشان حق ست که چنین کینه و دشمنی با ایشان داشتند. ایشان را به همراه اصحاب و یاران و خویشان و قومش به شعب ابی طالب تبعید نمودند، در مضیقه شدید قرار دادند و شرط نهادند تنها در صورتی این شرایط را رفع می نمایند که خودشان دستشان را به خون نبی صلی الله علیه و آله و سلم آغشته نمایند و ایشان را بکشند. هیچکس چنین نکرد، چنین ایمان قوی به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آورده بودند. آنهمه سختی را همگی تحمل کردند با هم، اما...، این چنین ایمان داشتند.
بیعت مدینه با نبی صلی الله علیه و آله و سلم و پذیرش ایشان برای هجرت به مدینه در میان اعراب آن زمان واقعا شگفت آورست. ایشان را پس از آن به عنوان بزرگ قریه خود پذیرفتند با آنکه اعراب آن زمان بشدت قوم گرا بودند و ایشان جز قوم نه اوس بودند نه خزرج. مسلمانان با آنکه جزء قوم و خویشان خود نبودند، همان اول کار پذیرفتند حال آنکه از عشیره اشان نبودند.
مردم مکه فهمیده بودند نبی صلی الله علیه و آله و سلم حق هستند که چنین کینه و دشمنی در حق ایشان روا می داشتند. فهمیدند ایشان به مدینه می خواهند بروند، قصد جان ایشان را نمودند، خانه ایشان را می پاییدند. مفهوم علی علیه السلام در جای خواب نبی صلی الله علیه و آله و سلم خوابید چیست؟ یعنی خانه را می پاییدند، نبی صلی الله علیه و آله و سلم را می پاییدند. ایشان و علی علیه السلام، لباس خود را تعویض نمودند (تقریبی) و خود را به جای آن یکی جا زدند. نبی همراه با ابوبکر به مدینه گریخت و امیرالمومنین علیه السلام به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و در آن آرامید. ثواب کدام یک بالاترست؟ آنکه خطر مرگ را به جان خرید یا آنکه همراه نبی به مدینه گریخت؟ بعد هم کفار پی ایشان آمدند که اعجاز عنکبوت بر دهانه غار روی داد. فهمیده بودند حق ست و بسیار خطرناک که چنین خشمگین بر ایشان گردیده بودند!!!
[1] http://www.porsemanequran.com/node/25165
[2] http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa57861
[3] http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=440&BookArticleID=131295&Change=Prev
[4]. ابن هشام، ج4ص191- ابن کثیر، اسماعیل؛ البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، 1407، ج5، ص37.
[5]. شیخ مفید، پیشین، ج1ص59.
[6]http://pajoohe.ir/%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D8%AA__a-38766.aspx
[7] کیاهراسی، 1405: 1 / 224
[8] https://www.farsnews.com/news/13931019000465
[9] https://dolphinmaghalat.blogspot.com/2018/08/blog-post_17.html