اشکالات، داستان خضر و موسی

در آیات 65 تا 82 سوره کهف داستان خضر و ماجرای همراه شدن موسی با وی آمده است.

71) پس رهسپار گردیدند ، تا وقتی که سوار کشتی شدند ، [ وی ] آن را سوراخ کرد. [ موسی ] گفت: آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ واقعاً به کار ناروایی مبادرت ورزیدی.

72) گفت: «آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟» 

73) [ موسی ] گفت: «به سبب آنچه فراموش کردم ، مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر.» 

74) پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند. [ بنده ما ] او را کشت. [ موسی به او ] گفت: «آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی؟ واقعاً کار ناپسندی مرتکب شدی.» 

75) گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟» 

76) [ موسی ] گفت: «اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم ، دیگر با من همراهی مکن [ و ] از جانب من قطعاً معذور خواهی بود.» 

77) پس رفتند تا به اهل قریه ای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند ، و [ لی آنها ] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد ، و [ بنده ما ] آن را استوار کرد. [ موسی ] گفت: «اگر می خواستی [ می توانستی ] برای آن مزدی بگیری.» 

78) گفت: «این [ بار ، دیگر وقت ] جدایی میان من و توست. به زودی تو را از تأویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت»: 

79) اما کشتی ، از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می کردند ، خواستم آن را معیوب کنم ، [ چرا که ] پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [ درستی ] را به زور می گرفت.

80) وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ کُفْراً

80) و اما نوجوان ، پدر و مادرش [ هر دو ] مؤمن بودند ، پس ترسیدیم [ مبادا ] آن دو را به طغیان و کفر بکَشد. 

81) فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً

81) پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. 

82) و اما دیوار ، از آنِ دو پسر [ بچه ] یتیم در آن شهر بود ، و زیرِ آن ، گنجی متعلق به آن دو بود ، و پدرشان [ مردی ] نیکوکار بود ، پس پروردگار تو خواست آن دو [ یتیم ] به حدّ رشد برسند و گنجینه خود را- که رحمتی از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند. و این [ کارها ] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. 

 

ابوالفضل ارجمند با بررسی آیات مذکور، نتیجه می گیرد که خضر انسان نبوده است و مَلِک بوده است. وی طرز سخن گفتن خضر را مشابه اقوال خدا دانسته است. در آیات 79 تا 82، همسفر موسی در توضیح کارهایش اینطور سخن می گوید: اول برای شکستن کشتی می گوید اردت، یعنی خواستم و از فعل مفرد استفاده می کند.  دوم: برای قتل پسر می گوید اردنا، یعنی خواستیم. اینجا از فعل جمع استفاده شده است؟ سوم: برای تعمیر دیوار می گوید اراد ربک، یعنی پروردگارت خواست. در اینجا فاعل از بنده به خدا تغییر کرده است[1].

 

معتقدم همراه موسی که در احادیث خضر نامیده اند، انسان بود اما مَلِکی عمل کرد. وی شرهایی آفرید که در نهایت منجر به نتیجه خیر گردید.

 

در مَلِکی عمل کردن هدف و نتیجه وسیله را توجیه می کند. هر عملی که نتیجه آن خیرش بیشتر از شرش باشد، خوب و خیر وگرنه بد و شر محسوب می شود. هدف کثیر کردن خیر و اقل کردن شر می باشد.

 

در این ماجرا به کشته شدن یک پسر بچه توسط خضر اشکالات فراوان گرفته اند. بعضی آن را قصاص قبل از جنایت دانسته اند. هنوز پسر بچه مرتکب جرمی نشده است که سزاوار کشته شدن باشد. در آیه 32 سوره مائده ذکر شده است:

از این روی بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسی را- جز به قصاص قتل ، یا [ به کیفر ] فسادی در زمین- بکشد ، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد. و هر کس کسی را زنده بدارد ، چنان است که گویی تمام مردم را زنده داشته است. و قطعاً پیامبران ما دلایل آشکار برای آنان آوردند ، [ با این همه ] پس از آن بسیاری از ایشان در زمین زیاده روی می کنند.

 

 

مجمع البیان گفته است که آن پسر شامل حکم مرتد فطری بوده است و طبق احکام چنین شخصی توبه اش مقبول نیست و مستحق قتل خواهد بود. در روایات متعدد آمده است گرچه بنابر تصریح قرآن، پدر و مادر آن پسر، مؤمن بودند، اما فرزندشان کافر بود به حدى که هیچ امیدى به گشایش قلبش به سوى نور هدایت نبود و مُهر لجاجت و نپذیرفتن ایمان بر او زده شده بود[2][3].

 

تفسیر نمونه می گوید که خضر مامور تشریعی خداوند نبوده، بلکه مامور تکوینی بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حکمت الهی مامور به انجام اینکار شده است. اعتراض موسی (ع) بر اساس ظاهر و نظام تشریع صورت گرفته است. خضر را همانند یک فرشته مامور به قبض روح شده است. موسی (ع) مامور به ظاهر و خضر مامور به باطن بوده است.[4]

 

خضر در انتهای این داستان در سوره کهف آیه 82 می گوید:

وَما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری

من آن كار را از پیش خود نكردم.

 

استاد گمنامی با اشاره به این آیات می گفت، موسی فقط کشتن بچه را دارد. مفسرین می گویند خضر بچه را کشت و بعدا خداوند به آن پدر و مادر فرزند صالح دیگری عطا کرد. اما ما قائل به این نیستیم. جسم بچه همان بود که سوابق شریر داشت و خضر روح آن بچه را با روحی با سوابق بهتر تبدیل و عوض کرد. آن بچه عینا باز زنده شد، بدون اینکه به خاک سپرده شود و بمیرد و یا بچه دیگری به پدر و مادر آن بچه داده شود. جسم همان بود اما روحش را تبدیل کرد. برای همین بر موسی هم حجت شد، چون اگر موسی این فرایند را عینا نبیند، بر موسی فعل خضر حجت نخواهد شد.


اگر خداوند نه ماه دیگر به پدر و مادر آن بچه فززند داده باشد. دیگر فعل خضر و توضیح آن بر موسی حجت نخواهد بود و نمی تواند تایید کند. اما اگر پسربچه کشته شود و باز وی را زنده کند و مدعی شود روح قبلی شریر آن جسم را با روحی با سوابق بهتر جایگزین کرده است در اینصورت این فعل و توضیح علت آن بر موسی می تواند حجت شود و آن را تصدیق نماید.


تمام ادعاهای خضر را موسی بعد از سه واقعه رویت کرده است. پادشاه را دیده است که آن کشتی سوراخ شده را با خودش نمی برد. برای همین در مقام احتجاج به موسی، اشاره می کند که پشت سرشان پادشاهی می آید که بزور کشتی را میخواهد بگیرد. همینطور گنج زیر دیوار را هم می بیند. در اینصورت قول خضر بر موسی حجت می شود.

 

 

اما اگر پسر بچه ها را کشته بود و قرار بود بعدا فرزند صالحی به پدر و مادر وی اعطا شود، حداقل نه ماه طول می کشد. خضر فقط حرف نمی زد بلکه حکمت آن عمل را هم می گفت و موسی هم به رای العین می دید.


اما داستان قتل بچه را اگر به روشی که ما تفسیر کردیم نفهمید نمیتواند بر موسی حجت بشود. چون این اخری حداقل 9 ماه طول میکشد. خضر فقط حرف نمیزد بلكه حكمت ان عمل را که میگفت موسی هم به رای العین میدید. در آیه 79 سوره کهف درباره علت معیوب کردن کشتی را می گوید: ]چرا که[ پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی ]درستی[ را به زور می گرفت. این عبارت "پیشاپیس" سرعت واقعه را نشان می دهد. یعنی بعدا که حکمت ها را خضر به موسی گفت همه این سه واقعه را هم دید. اینکه بعدش آن پادشاه پشت سر آنها وارد می شود تا کشتی را ببرد و می بیند که معیوب است. بعد خضر برگشت بچه را تبدیل و زنده کرد اما با روحی تازه که شریر نبود. این رویت بر موسی حجت شد نه فقط قول و ادعای خضر.

 

تنها اصلاحی که در رابطه با تفسیر بالا به نظرم می رسد این است که خضر روح بچه را تغییر نداد. بلکه جفت روح وی یا روح تناسخی وی را تغییر داد. ملائکه غیررسمی تفسیر بالا همراه با اصلاح را تصدیق می نمایند.


اصلاحات نسخه 1.1

می فرمایند: دستور سوم بواقع امتحان خود خضر هم بود، اینکه نباید هر دستوری داده شده بی چون و چرا و بدون عقل اطاعت کند. البته لطف خداوند شامل حال وی شد. بعدا خداوند به آن خانواده بچه صالحی عطا فرمود.

 

خضر آب حیات نوشید و روح وی حیات دائمی یافت. بصورت استثناء و خاص روح وی در اجنه ظهور یافته است و وی بصورت یک جن بعد از مرگ خود ادامه حیات داد. استدلال، اینکه پیامبر فقط صوتی از خضر پشت کوچه می شنیدند و می گفتند این خضر است. خضر بصورت جن ادامه حیات میدهد. این سخن حق است.

 

مباهته، هم بنوعی ملکی عمل کردن است. بعضی وقت ها رسوا کردن، تهمت زدن لازم و ضروری است. می فرمایند: مواقعی که در موضع ضعف باشی نه در موضع قدرت.

 

مراجع

[1] http://www.neeloofar.org/abolfazle-arjomand/1642-210496.html

[2] http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1457

[3] تفسیر مجمع البیان؛ نورالثقلین، ج 3، ص 286؛ تفسیر عیاشى؛ علل الشرایع؛ تفسیر صافى، ج 3، ص 255

[4] مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج 12، ص 507 و 508، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368