انتقادات بر محمد (2)

در این مقاله به بررسی دو اشکال وارده توسط مخالفان اسلام به عملکرد پیامبر اسلام می پردازیم. اشکال اول درباره ترورهایی است که به مسلمانان نسبت داده اند و مخالفان مدعی هستند که به دستور پیامبر اسلام صورت گرفته است. اشکال دوم مربوط به واقعه بنی قریظه می باشد. به ترتیب در این مقاله به بررسی این دو اشکال می پردازیم.

آیا شما بن لادن، سلیمانی را ترور نکردید؟ پس چرا به محمد ایراد وارد می نمایید، بر محمد بطور استثناء اجازه داده شد خشمش بر رحمش پیشی گیرد. در احادیث ما هست. بنگرید. بعضی مواقع لازم است چون الان در قبال ایران. بنگرید عالیجناب بایدن President Biden و ..... بعضی مواقع لازم و ضروری در قبال کشورهای عقب مانده ایدئولوژیک محور و مخرب می باشد. شرط لازم و کافی می باشد، یعنی چه؟ آن یکی هم ترورش کنید راحت شود. تمام. والسلام بر شما اگر تبعیت فرمایید.

می فرمایند: همه ما اسباب و وسیله پروردگار برای حفظ این عالم و زمین و زیبایی های آن هستیم. باید درست بموقع عمل نماییم و تصمیم بگیریم وگرنه منجر به اتفاقات، فجایع بیشتری می شود. ریشه اشرار را باید از جا کند. The root of the evil one must be removed.

 

پیامبر و ترورها

 

جبرییل امین از جانب پروردگار می گویند:

اما در باب ترورهایی که گفته اند به دستور پیامبر صورت گرفت. بعضی حقیقت دارند. آنها به نوعی ملکی عمل کردن بودند و پیامبر اجازه داشتند که اینگونه عمل کنند. آنها مورد تایید ما هستند. جنگ خیر و شر است. در دوران بعثت و پیامبران به اوج می رسد. آنها روح خود را به شیطان فروخته بودند و از سران انسانی شر بر روی زمین محسوب می شدند. قابل هدایت نبودند. لذا مرگشان بهتر از زنده بودن آنها بود. ما معتقدیم مفید فایده باید عمل کرد. سخن گفت. کسی که عمرش ثمری ندارد همان بهتر که بمیرد. کسی که قرار است بقیه عمرش در جهت شر و فساد عمل کند، مرده اش بهتر از زنده اش است. اما امروزه به چنین روشی اعتقاد نداریم. اولا کسی حق ملکی عمل کردن ندارد. دوما امروزه ترساندن و مجازات های سخت اثر معکوس دارد و دلها را از حق دور می کند. ما بدنبال جذب مردم به سوی حق هستیم. لذا آنها و حدود مربوط به آنها را ملغی اعلام می کنیم. تمام. جبرییل بودم.

 

ملائکه از جانب پروردگار می فرمایند:

از نظر امروز شما آنها ترور عقیدتی بوده است اما از دید ما پاتک به عقبه شیطان بوده اند.

بنی قریظه

 

در آیات 26 و 27 سوره احزاب آمده است:

26) و کسانی از اهل کتاب را که با [ مشرکان ] همپُشتی کرده بودند ، از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند: گروهی را می کشتید و گروهی را اسیر می کردید.

27) و زمینشان و خانه ها و اموالشان و سرزمینی را که در آن پا ننهاده بودید به شما میراث داد ، و خدا بر هر چیزی تواناست.

 

جعفر شهیدی درباره بنی قریظه در کتابش می‌نویسد: داستان یهودیان بنی قریظه مربوط به سال پنجم هجری است و باید در متن تاریخی و چهارچوب زمانی خودش نگریسته شود. بدون آشنایی با تغییراتی که محمد و آئین جدیدش در تنظیم رابطه و مناسبات اعراب قبیله نشین پدیدآورد، بدون اشراف به خُلق و خوی اعراب، بدون توجه به گفتمان غالب عصر جاهلی، بی اعنتا به عهد و پیمان‌هایی که مرسوم آن روزگار بود، بدون آگاهی از روال داستان سرایی اعراب که سعی می‌شده شنونده را مرعوب کنند یا داستان را بسیار مهم جلوه دهند و، بدون اطلاع از ویژگی‌های دو قبیله اوس و خزرج و رقابت‌های پنهان و آشکارشان با همدیگر و بسیار مسائل دیگر، نمی‌توان به‌طور حتم در مورد ماجرای بنی قریظه تنها به چند وقایع نویس که وقایع گوناگونی از این سرگذشت را به ثبت رسانده‌اند تکیه نمود، بلکه باید در تمامی ابعاد این مسئله را بررسی کرد. فاصله تاریخی میان راویان و واقعه بنی قریظه نیز اهمیت دارد. قدیمی‌ترین سندی که به حادثه بنی قریظه اشاره کرده، سیره ابن اسحاق است، ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار) ۱۴۵ سال پس از واقعه از دنیا رفته و محمد بن جریر طبری هم که روایت ابن اسحاق را بی کم‌وکاست نقل کرده، حدود ۱۵۰ سال پس از وی آمده‌است[1].

 

ایشان نتیجه گیری می کند که به نظر می‌رسد ماجرای این غزوه، سال‌ها پس از تاریخ واقعه، به وسیله داستان‌گویی که از تیره خزرج بوده ‌است دستکاری شده و به تحریر درآمده باشد. هدف این داستان‌گو این بوده‌است که به این وسیله نشان دهند حرمت طایفه اوس نزد پیامبر اسلام به‌اندازه طایفه خزرج نبود و برای همین است که پیغمبر اسلام هم پیمانهای خزرج را نکشت، اما هم پیمانان اوس را گردن زد؛ و نیز خواسته‌است نشان دهد که رئیس قبیله اوس جانب هم پیمانهای خود را رعایت کرده‌است.

 

سیره ابن اسحاق، در عصر تدوین احادیث و وقایع تاریخی نگاشته شده است نه در عصر تحقیق و بررسی. در این موقع مورخین بدون دقت و تحقیق صرفا سعی می کردند که احادیث و ماجراها را ثبت و نقل کنند.

 

در سلسله راویان دو نفر به نام «محمد بن کعب قُرَظی» و« عطیه قرظی» قراردارند که پیوستگی نژادی با یهود بنی قریظه داشته اند [2]!

 

مرجع [8] می گوید مطالعه جزئیات رویداد بنی قریظه نشان می‌دهد که موضوع قتل و کشتار در میان خود یهودیان مطرح شده و سپس به عنوان کار پیامبر (ص) تلقی شده است. موضوعاتی چون مشورت سران قبیله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پیشنهاد کشتن زنان و کودکان برای جنگیدن جدّی با مسلمانان، مطالبی است که نسل بنی قریظه برای تمجید اسلاف خود نقل کرده باشند. [و الّا مسلمانان از کجا می‌توانستند از جزئیات گفت‌وگوهای سران بنی‌قریظه مطلع شده باشند؟!] همان‌گونه که بازماندگان مسلمانان مدینه هم در صدد تجلیل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا (ص) از او که فرمود: «حکم الهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده و طبیعی است که برای بزرگداشت پدران و تبرئه ایشان قصه‌ هایی توسط نسل بعدی ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آنها را نقل کند.

 

مطالب دیگری نیز در این گزارش هست که پذیرش آن را مشکل می‌نماید: مانند این‌که گفته می‌شود صدها نفر از بنی قریظه پیش از اعدام در خانه زنی از بنی نجار زندانی شدند.

 

آقای محمد علی ایازی دراین باره می گوید برخی می گویند کشته های این جنگ هزار یا هفتصد نفر بودند که محل مناقشه است و یک روایت می گوید؛ که امام علی(ع) و زبیر این افراد را می کشند که در این روایت ها می گویند که این افراد به صورت انفرادی کشته می شوند و یا به عبارتی یکی، یکی سرشان را می زنند و زنها وبچه ها را هم به اسارت می بردند و...بحث این است.

 

این بحث را آخرین بار از زبان دکتر فرید العطاس شنیدم که می گفت در بررسی که من انجام دادم، دیدم که این دروغ است و اصلا امکان ندارد در این بازه زمانی ۲یا ۳ روز، دو نفر بتوانند این تعداد افراد را سر بزنند و این افراد هیچ عکس العملی هم نداشته باشند.

 

من در مقاله­ای مبسوط گفته­ام که این داستان در شکل تفسیر سنتی آن به شدت محل مناقشه و ناقض سخنان اینجانب در باره جهاد ابتدایی نیست و این داستان در شکل صحیح و مستند قرآنی آن اتفاقا مؤید نظر جهاد دفاعی است.

 

خصوصا که نقل رایج آن با شرایط آن عصر سازگار نیست و اصلا جایی برای نگه داشتن این تعداد افراد نداشتند که هفتصد تا آدم را زندانی کنند و آنها را نگهداری کنند. حداقل جای مورد نیاز ۷۰۰ متر است که این افراد را نگهداری کنند.

 

دکتر فرید العطاس هم به این نکته اشاره می کرد و می­گفتند این افراد را در خانه یک پیر زن یهودی بیوه نگه می­داشتند و اینها را یکی یکی می آوردند و سر می زدند و هیچ عکس العملی هم نداشتند.

 

همانطور که اشاره کردید من در مقاله خود که در مجله پژوهش­های قرآنی نشر یافته نوشته­ام که به لحاظ تفسیری، تاریخی و عقلی این داستان به شدت مشکوک و محل اشکال است. در آنجا طبق اسناد و مدارک گفته ام که این قصه ساخته و پرداخته یهودیان دوره بعد از پیامبر اکرم (ص) برای تخریب شخصیت پیامبر اکرم (ص) بوده است، البته جنگی و کارزاری بوده است. اما بحث جنگ هم از این قرار نبوده که پیامبر اکرم (ص) برود و با آنها بجنگد. بلکه آنها بودند که جنگیده­اند.[3]

 

به این داستان اشکالاتی عقلانی وارد کرده اند که مواردی ذکر گردید و برای آشنایی با موارد دیگر می توانید مراجع دیگر را مطالعه فرمایید. محمد مهدی جعفری، تاریخ پژوه، در این باره می گوید: به هر حال در آن جنگ بنی قریظه، پیغمبر(ص) بعد از اینکه تسلیم شدند، قضاوت را به سعد بن عباده سپرد. چرا؟ چون سعد ابن عباده یهودی بود. مورد توافق دو طرف بود. یعنی هم یهودیان آن را قبول داشتند و هم پیغمبر(ص) و مسلمانان.

 

ایشان گفت بر طبق تورات باید همه مردها سر بریده شوند و همه زنان و کودکان اسیر شوند و اموال هم باید به غنیمت برود. در صورتیکه پیغمبر(ص) این را قبول نکرد. بلکه گفت هر کسی می تواند،( البته چند نفرا را کشتند، اما نه 700 نفر و آن چند نفری بودند که مقاومت کردند.) یک بار شتر از اموالش را بردارد و از مدینه برود و آنها را بیرون کرد. اگر همه زنها را اسیر و مردان را کشته بودند، پس چه کسی می خواست اینها را ببرد؟ این هم در تاریخ تصریح شده است که اینها اموال را بردند و رفتند.[4]

 

سید برکات احمد در تأیید نظریه اش منبی بر اینکه تنها رهبران قبیله قریظه کشته شده‌اند، به این نکته اشاره می‌کند که هیچ منبع یهودی ای این واقعه را ثبت نکرده‌است و این روایت فقط در منابع مسلمانان یافت می‌شود. بسیار غیرمحتمل است که در قرن دوم و سوم پس از اسلام - هنگامی که ابن اسحاق و ابن سعد مشغول جمع کردن منابعشان بودند - خاخام‌های مطلع گائونی و رهبران یهودی در بابل نتوانند روایت یهودی از وقایعی که تأثیر شگرفی بر زندگی یهودیان حجاز در زمان محمد داشت را کسب کنند، خصوصاً اینکه در بین یهودیان معمول است که داستان‌های بدبختی‌های خود را ثبت می‌کنند. یهودیانی که از خیبر تبعید شدند در کوفه مستقر شدند که خیلی دور از مدارس گائونی نیست. آن‌ها نوادگان بنی نضیر بودند و فرزندان بنی قریظه بودند. برکات احمد سپس به کتاب ساموئل اوسک [5]درباره رنج‌های یهودیان که در قرن شانزدهم میلادی نوشته شده و در این زمینه کلاسیک به‌شمار می‌رود اشاره کرده که در آن هیچ اشاره‌ای به تبعید یا کشتار قبایل یهودی مدینه نیست. بگفته برکات بنظر می‌آید که اولین بار در سال ۱۸۳۳ میلادی این داستان وارد ادبیات تاریخنویسی یهودیان شده باشد[6][7].

 

 

مالک بن انس، دومین امام از ائمه اهل سنت، از هم عصران ابن اسحاق و بنیان گذار فقه مالکی، ابن اسحاق را دروغگو و دجال می خواند. به عقیده مورخ مسلمان ابن حجر عسقلانی، انتقاد مالک بن انس به روش سیره نویسی و نقل این گونه داستان ها توسط ابن اسحاق بوده است. مالک، ابن اسحاق را کسی را روایاتش را از یهودیان می گیرد، تعبیر می کند[7].

 

حکم اسلام در چنین واقعه ای آن است که تنها مسئولین فتنه مجازات شوند؛ چنان که تعداد و اسامی آنان در متن واقعه ذکر شده است. کشتن چنین رقم بالایی از افراد با عدل اسلامی و مبانی اساسی قرآن بخصوص آیه «لا تزر وازرة وزر اخری»( فاطر، 18) سازگار نیست.[9] استدلال های زیادی در انتقاد و مبهم دانستن روایت تاریخی بنی قریظه شده است که می توانید در مراجع مختلف آن ها را مطالعه کنید.

 

ملائکه و فرشتگان بصورت غیر رسمی درباره بنی قریظه می گویند، چیزکی بوده است بزرگش کرده اند. به آن بال و پر داده اند.

 

توصیه بنده بعنوان یک برادر به مسلمانان این است که بواسطه دفاع از رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) خود دچار پذیرش فساد عقیدتی نشوند. متاسفانه آقای خمینی درباره بنی‌قریظه می‌گوید:

اسلام در عین حالی که تربیت است، یک مکتب تربیت است، لکن آن روزی که فهمید قابل تربیت نیست، هفتصد نفرشان را در یک جا، یهودی بنی قریظه را در حضور رسول‌الله می‌کشند، گردن می‌زنند به امر رسول‌الله.

 

ایشان سخنان متعددی در زمینه تایید و تمجید از برداشت خود از روایت بنی قریظه دارد. ایشان با اجازه و دستور به کشتار زندانیان در سال 67 سعی کردند بطور مشابه عمل کنند و متاسفانه بواقع خود را عاقبت به شر کردند. واقعیت این است که فساد عقیدتی انسان منجر به فساد عملی انسان نیز می گردد. کشتار زندانیان در سال 67 که بعد از قبول صلح و نوشیدن زهر بقول خود ایشان اتفاق افتاد، که شاید ناشی از عصبانیت ایشان بود، حتی خلاف فقه اسلامی بود که ایشان خود به آن معتقد بود. دستورات فقه اسلامی در زمینه برخورد با اسرا و زندانیان روشن و مشخص است. ایشان متاسفانه عاقبت به شر شد.

 

بنده در نگاه کلی به ائمه اطهار و رسول اکرم، به این نتیجه رسیده ام که آنها آدم های خوبی بوده اند. لذا به این دلیل، بنای بنده در مورد آنها بر حسن ظن است. مگر انکه موردی از ظن فراتر برود و به گمان بالاتر برسد. حوادث تاریخی مبهم ما هیچگاه نمی توانیم واقعیت را بفهمیم. بعضی با دلایل منطقی آن را انکار می کنند. بعضی با مستندات تاریخی وقوع آن ها را یقینی می دانند. بنده در این مورد قضاوت در این موارد بنای کار بر حسن ظن دارم و سعی می کنم در قضاوت در این موارد، خود را به ورطه فساد اخلاقی نیندازم.

می فرمایند: چیزکی بود، بزرگش کردند برای زهره چشم گرفتن از دیگران، شیاطین هم از فرصت بهره جستند برای ایجاد انزجار در مردم نسبت به دین مبین اسلام.

 

بواقع هم مسلمانان برای زهره چشم گرفتن از دیگران، آن را بزرگنمایی در اذهان نمودند و هم شیاطین ازین فرصت استفاده کردند برای ایجاد انزجار نسبت به اسلام.

 

مراجع

[1]  سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، صفحه ۸۹

[2] http://rasol.net/1506

[3] https://www.jamaran.ir/fa/tiny/news-85020

[4] https://www.jamaran.ir/fa/tiny/news-68497

[5] Samuel Usque

[6] Barakat Ahmad, Muhammad and the Jews: A Re-examination, p. 24

[7] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%82%D8%AF_%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D9%82_%D9%88_%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B8%D9%87

[8] http://jscenter.ir/judaism-and-islam/jewish-intrigue/3691

[9] https://hawzah.net/fa/Question/View/64047

https://zandiq.com/special/five-lies/prophethood/muhammed/muhammed-and-his-enemies/muhammed-assasinations/